رفتن به مطلب

داستان سکسی مسافرت با مامان


poria

ارسال‌های توصیه شده


سفر کیش با مامان
 

سلام به همه عزیزان دل در کونباز
این داستانی که میخوام بنویسم ماجرای سفر من و مامانم و دوستم هست به کیش و کاملا واقعی هست
در مورد مامانم بگم که یه زن 47 ساله با قدی بلند و هیکل معمولی نه چاق و نه لاغره
خب برگردیم سر داستان سال ۹۸ پدرم فوت کرد و من 22 ساله موندم با مامانم تنها خب تو این سال ها مامانم تقریبا خمار شده بود و با کسی تو رابطه نبود اینا مطمئنم چون کنترلش میکردم حسابی پارسال تو دی ماه بود دلم بحالش سوخت اخه هم قشنگ بود و همم تو این سن خواهان سکس بود هی فکر کردم چیکار کنم که یه حالی بهش داده باشم تو ذهنم اومد یه مسافرت بچینم اونجا تو عمل انجام شده قرارش بدم خلاصه با یه رفیقام که همسن خودم بود مشورت کردم که میایی بریم کیش اونم گفتم اوکیه بهش گفتم من مامانمم هست اشکال نداره گفت نه چه اشکالی عزیزم خلاصه اومدم ب مامانم جریان سفر را گفتم و باهاش حرف زدم ک برا روحیه خوبه و تو هم تاحالا نرفتی بریم ببین که اوکی شد و بهش گفتم علی دوستمم هست گفتم میخوام برم سفر گفت منم میام اولش گفت شما برید من مزاحمتون نمیشم دوتا جوونید باهم برین عشق و صفا گفتم نه تو هم بیا و در نهایت اوکی داد روز سفر رسید و من به مامانم گفتم لباس راحتی و خنک بردار اونجا راحت بگرد اونجا همه اوکی ان و‌هیچ کس با هیچ کس کار نداره،روز سفر رسید و رفتیم فرودگاه و علی هم اومد اولش ی سلام کردن و باهم دست دادن و مامانم باز گفت من ب رضا گفتم نمیام ولی گفت ن بیا علی هم گفت این حرفا چیه شما هم جای مادر من نقشه هام داشت خوب پیش میرفت (اینم بگم هتل و بلیط پرواز را من رزرو‌کرده بودم ) برای هتل ی اتاق دو تخته و ی هتل ی تخته گرفتم خلاصه پرواز ساعت ۱۲ بود و ۱ رسیدیم کیش و رفتیم سمت هتل مامانم ی تیپ و ظاهر معمولی زده بود ک من خودم به شخصه دوست نداشتم ولی برا اونم برنامه داشتم رسیدیم هتل و همه رفتیم داخل ی اتاق و علی گفت رضا جون خوب کردی اتاق منا جدا گرفتی گفتم قربونت داداش تا رسیدیم به مامانم گفتم راحت باش شالتا بردار ک ی نگاه چپ بهم کرد ک جلو علی زشته الان موقع شروع نقشم بود گفتم علی ی لحظه میری تو اتاق خودت با مامانم حرف خصوصی دارم ک اونم رفت رفتم پیش مامانم ک گفت تو حیا نداری بمن میگی شالتا بردار جلو رفیقت ک گفتم مامان ما اومدیم اینجا سه تایی عشق و حال تو الان چندساله شوهر نداری میخوایی ی کاری کنم راضی باشی گفت چی گفتم علی هم مجرده تو این سفر شما باهم صیغه کنید خودمم حواسم بهتون هست زیاده روی نکنید اولش ناراحت شدو قبول نکرد ولی گفتم مامان تو هنوز جوونی و حیفی و علی هم پسر خوبیه من میشناسمش و بعدم کسی قرار نیس بفهمه خلاصه ی نیم ساعت حرف زدم که اخر بار کفت اصا علی میدونه گفتم نه نمیدونه ولی اون با من تو اوکی را بده گفت ببین نظر اون چیه گفتم الان میام رفتم پیش علی قضیه را گفتم اون اولش فکر میکرد دارم امتحان رفاقت ازش میگیرم بعد ک مطمئن شد واقعیت را میگم قبول کرد برگشتم پیش مامانم گفتم اوکیه گفت میترسم و بیخیال ک دوباره بعد از کلی صحبت قرار شد صیغه هم بشن علی را صدا زدم اومد و هر دوشون با ی حالت خجالتی بهم نگاه میکردن گفتم اماده اید هر دو سر تکون دادن یعنی اره زدم تو اینترنت و متن صیغه را اوردم و دادم خوندن و محرم هم شدن رو کردم ب مامانم گفتم عروس خانوم دیگ الان میتونی راحت باشیا ک گفت خجالت میکشم رو کردم ب علی گفتم اقا ایشون از الان همسرته خودت یخشا باز کن من میرم یکم تو اون اتاق تنهاتون میذارم و گفتم راسی اون اتاق منه شما اینجا اتاقتونهخلاصه رفتم تو اون اتاق و خوشحال بودم ک بالاخره مامانمم ی حالی میکنه و قراره بهش خوش بگذره ی یک ساعت بعد به علی پیام دادم در چه حالی گفت با کلی استرس و خجالت به هم نزدیک شدیم و بغلش کردم و بوس و لب و اینا میخواستم به کوسش دست بزنم نذاشت گفت اگ اشکال نداره بعد ک منم گفتم باشه و رفت یه دوش بگیره(اینم بگم با علی شرط کرده بودم ک هرکاری باهم میکنن باید بمن بگه) بهش گفتم این لباسایی ک اورده از خونه زیادی مذهبیه ببرش بازار و براش لباس باز و راحتی و خودمم حساب میکنم گفت اوکیه خودمم تو ذهنم بود گفتم شاید تو ناراحت بشی گفتم اون الان زنته اختیارش دستته بهش گفتم من بهانه میارم و باهاتون نمیام شما باهم برید ببینم سلیقت چطوریه ی نیم ساعت بعدش علی زنگم زد گفت میایی بریم بیرون گفتم ن من خستم شما برین من میام پیشتون کجا کیرید علی گفت میریم همین مجتمع خریدها ک تو بتونی بیایی پیشمون گفتم اوکیه ی یک ساعت از رفتنشون گذشت و ب علی پیام دادم چخبر گفت اوف داداش ی تیپی ازش ساختم ماه فقط نگران توهه میگ حالا ببینیش شاکی میشی گفتم جوووون
زنگ زدم گفتم کجایید گفتم مجتمع زیتون رفتم پیششون دیدم اوف مامانم ی ساحلی پوشیده بدون شلوار شالش افتاده رو شونه هاش ی کفش اسپرت سفید و جوراب سفید خوشکل گفتم باریکلا مامان نشناختمت چقدر زیباتر شدی معلوم بود خیلی خجالت کشیده ازم گفت بخدا اصرار علی بود من اینجوری خیلی اذیتم علی هم نامردی نکرد و گفت رضا جون تو بمن بگو من اختیار زنم سمیرا جون را ندارم دوست دارم بر میل من لباس بپوشه ک‌گفتم مامان اشکال نداره گوش کن بهش ب علی گفتم بالاخره کردیش یا نه گفت نه با همون بوس و لی خودشا خیس کرده بود و برا اینک‌من‌نفهمم‌و‌خجالت نکشه رفت حموم ولی من شورتشا دیدم‌خیس بود گفتم وقتی رفتین هتل حنجله بگیر و شروع کنا گفت چششششم رفتیم هتل و مامان چایی درست کرد خوردیم و من گفتم میرم تو محوطه مامانم گفت خب منم میام ی دفعه علی گفت ما بعد میریم سمیرا جان (اینم بگم علی عشق رییس بودن داشت و همون اول ب مامانم گفته بود دوست داره هرچی اون میگه باشه ) منم حقیقت داشتم لذت میبردم مامانم اقا بالاسر پیدا کرد مامانم گفت من میرم شما بعد بیا ی دفعه علی گفت عزیزم ( مامانم کای خجالت کشید اولین بار بود ی غریبه بهش جلو‌من میگفت عزیزم) حرفا ک بهت زدم یادت رفت بیا گفتم بعد میریم ک مامانم ناراحت برگشت منم الکی خودمو زدم ب ناراحتی علی ی چشمک زد بمن و من رفتم اینجور ک علی میگفت بعد از اینک‌من رفتم مامانم قهر کرده بوده ک چرا منا جلو‌پسرم خراب کردی و از این حرفا علی هم گفته ما الان زن و شوهریم تو هروقت من رفتم میری بدون اجازه من جایی حق نداری بری مامانم سکوت کرده و علی بغلش کرده و بوس و اینا و دیگ کم کم دست برده تو سینه هاش و کوسش و مالیده و اون موقع اولین سکسشونا کرده بودن سه شب و ۴ روز اونجا بودیم روزی ۳ بار سکس میکردن هر بار در اناقشونا میزدم یکیش‌ن حموم بود دیگ مامانم جلو من راحت شده بود عزیزم و عشقم ب علی میگفت و انگار شوهر واقعیش تا علی ازش ی چیز میخواست میگفت چشم عزیزم و انجام میداد خلاصه وقتی برگشتیم شهرمون صیغشونا تمدید کردیم و علی دائم میاد و باهم سکس دارن علی هم گفت من نیاز جنسیم برطرف شده و دیگ زن نمیگیرم امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: ali bi

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18