رفتن به مطلب

داستان سکسی دخترخاله


arshad

ارسال‌های توصیه شده


کاش خواهرم به حرفم گوش میداد
 

خاله نرگسم 3 تا دختر داشت ندا، مرضیه مینا و چون پسر نداشت منو پسر اون یکی خالم مصطفی اگر کاری داشتن انجام میدادیم براشون منم یه خواهر دارم بنام الهام ولی مصطفی تک پسر و تک فرزند خالمه.
مصطفی و خواهرم الهام همدیگه رو می خواستن یه چند باریم مچشونو گرفتم اما خب چیکار میشد کرد؟ خواهرم خودش می خواست توی دعواهامون مصطفی بهم میگفت خواهرتو میگام الانم داشت همین کارو می کرد و خواهرمم از خداش بود و اجازه میداد مصطفی هر کاری می خواد باهاش بکنه چون فکر می کرد اون قراره شوهرش باشه اوایل فکر می کردم خواهرم نمی خوادش که یه بار خودم شنیدم الهام میگفت مصطفی از پشت بهم بچسب کیرت لای کونم باشه و با دستت کوسمو بمال از اون روز دیگه ولشون کردم گفتم حالا که الهامم خودش می خواد بذار خوش باشه چون دو بار مچشونو گرفتم بهم گفت من مصطفی دوست دارم اون شوهر آیندمه دوست دارم الانم تمام عشق و حالامو با اون تجربه کنم دیدم حرف حساب جواب نداره اما به اینکه مصطفی الهامو به عنوان زنش بخواد اعتماد نداشتم این بی اعتمادی بخاطر این بود که حس می کردم بین مصطفی و دختر خالم ندا که متاهل بود رابطه ای بود اما تا اون لحظه نتونسته بودم اثباتش کنم تا اینکه خالم فوت کرد و خونشون به مرضیه و مینا رسید منم اولش دنبال مینا بودم اما فهمیدم دوست پسر داره و رابطمو با مرضیه که آروم ترین دخترخالم بود بیشتر کردم مرضیه برعکس ندا و مینا یه دختر گندمی بود که از بس آروم و کم حرف بود حتی توی مدرسه بهش میگفتن مرضیه کوس خوله با همه این حرفها آروم بودنشو دوست داشتم و از دخترهای شر و شیطون مثله الهام و ندا دل خوشی نداشتم.
و اینکه مرضیه اکثرا توی خونه تنها بود و راحت به بهانه های مختلف می تونستم بهش سر بزنم و با رفت و آمدهام به خونشون مخالفتی نمی کرد و یواشکی از کلیدهای خونه یکی هم برای خودم زدم و زمان هایی که مطمئن بودم مرضیه تنهاست و مینا نیست با کلید خودم درو باز می کردم و می رفتم داخل یه روز که مطمئن بودم تنهاست کلید انداحتم رفتم داخل و صداش کردم که جواب نداد بیشتر صداش کردم فهمیدم حمامه از حمام که اومد بیرون حوله دور خودش پیچیده بود رفت توی اتاق یواشکی داخل اتاقو نگاه کردم چه بدن تمیزی چه سینه های خوشگلی کوس و کونش حرف نداشت لباس هاشو پوشید داشت اتاقو مرتب می کرد رفتم از پشت بهش چسبیدم و سرمو کردم توی موهاش که بوی شامپو میداد فکر می کردم الان دعوام میکنه اما بی حرکت ایستاده بود و منم پر رو شدم و از پشت سینه هاشم توی دستام گرفتم در گوشش گفتم بدنت محشره عشقم دوست دارم یکم اینجوری ایستادیم که گفت باید لباسهارو بشورم گفتم باشه بریم کمکت کنم و رفتیم لباسها رو شستیم رفت انداخت روی بند ناهارم درست کرد گفت بریم یه چایی بخوریم موقع خوردن چای خیلی بوسیدمشو دستمالیش کردم گفت بریم توی اتاق فهمیدم چی می خواد تا رفتیم توی اتاق پشتشو بهم کرد و منم چسبیدم بهش و سینه هاشو گرفتم گفتم دوست داری گفت اوهوم گفتم منم حس آرامش محض دارم توی بغلت و کیرمو لای چاک کونش میمالیدم و سینه هاشو می مالیدم چسبوندمش به میز آرایش و برش گردوندم از روی شلوار دستمو به کوسش رسوندم و کوسشو میمالیدم گفت دست کن توی شورتم بمالش که شلوار و شورتشو کشیدم پایین گفتم چه کوس خوشگلی چه تپله چرا بمالمش می خورمش برات حال کنی گفت نه دوست ندارم گفتم خوشت میاد قول میدم شروع کردم براش لیسیدن و خوردن کوسش یکم بوی جیش میداد اما هر جور بود خوردمش و پاهاشو جفت کردم و به میز آرایش تکیه اش دادم گفتم کوستو بیار جلوتر کیرمو لای کوسش میمالیدم دوتایی داشتیم عشق و حال می کردیم که صدای مینا اومد فوری لباسامونو پوشیدیم و اومدیم بیرون مینا پرسید اینجا چیکار میکنی آرش؟ که مرضیه فوری گفت اومده بود لوله گازو درست کنه نشتی میداد و رفتم خونمون یه دو سه ماهی اینکارو کردیم اما اکثر مواقع مینا میومد و همه چیز نمیه کاره میموند که توی همین حین ندا طلاق گرفت و اونم اومد خونه شون و دیگه نمیشد عشق و حال کرد چون اینکه مرضیه توی خونه کی و چه تایمی تنهاست دیگه سخت ترین کار دنیا بود البته ندا کمتر خونه میموند و اغلب دنبال گرفتن حضانت دخترش بود و درگیر دادگاه و… بود یه بار مینا گفت قراره بره تهران برای گرفتن مدرک لیسانسش از دانشگاه و شب میره خونه دوستش و فرداش میاد ندا هم فرداش دادگاه داشت و خونه اون دوستش که وکیله بود به مرضیه گفتم امشب میام تا صبح عشق و حال گفت باشه قبول.
شب رفتم خونشون از پشت بغلش کردم و سینه هاشو گرفتم گفتم اینجوری حال نمیده تاپشو کندم و سینه هاشو براش خوردم و نوک سینه هاشو گاز میدادم لعنتی حتی آی نمی گفت تازه بیشتر فشارش میداد توی دهنم شروع کردم مالیدن کوسش که مرضیه لخت شد گفت بخورش گفتم خوشت اومد؟ گفت خیلی خوابوندمش روی تخت و پاهاشو جفت کردم و کیرمو لای کوسش میمالیدم گفتم مرضیه بذار بکنم توی کوست گفت نه گفتم به خدا من نامرد نیستم تو منو نمیخوای؟ گفت چرا خیلی دوست دارم گفتم منم دوست دارم چه فرقی داره پردتو کی بزنم؟ بذار بزنمش تا بیشتر با هم حال کنیم گفت نه آرش نه که یهو صدای مینا اومد گفت اگر همدیگه رو می خواید و مردونه پای حرفش می ایسته بذار بزنه تو ماله خودشی اونم ماله توئه که دو تایی هول کردیم و بلند شدیم از روی هم مینا گفت نترسید کاری بهتون ندارم کاری پیش اومد نتونستم برم من لباسامو برداشتم و از اتاق خواستم بیام بیرون که گفت کجا؟ من ترسناکم؟ چه زود ولش کردی بری؟
نترس بیرون باش لباسامم ازم گرفت گفت زودم دنبال فرار کردنی دو دقیقه بیرون باش لخت پشت در اتاق ایستاده بودم که بعد از چند دقیقه مینا اومد بیرون پاشو لای پام گذاشت و کشید بالا و به تخمام رسوند گفت برو داخل کاری که می خواستی بکن فقط فردا ولش کردی خودم تخماتو برات له میکنم گفتم باشه و رفتم توی اتاق مرضیه یکم گریه کرده بود و رو تختی کشیده بود روش رو تختی کشیدم کنار و دوباره شروع کردم خوردن کوسش گفت آرش واقعا دوستم داری؟
گفتم خیلی تو تنها انتخاب من برای آینده ای گفت خدا کنه راست بگی گفتم بهت اثبات می کنم گفت این بار بیشتر برام بخور انقدر خوردم که خودشم کوسشو انگشت می کرد گفتم بکنم توی کوست؟ گفت بکن یهو صدای مینا اومد گفت تا ته بکن منم تا ته کردم توی کوسش و مرضیه جیغ زد و داخل کوسش مثله کوره آتیش بود مینا میگفت مرضیه تحمل کن نفس عمیق بکش مرضیه گریه می کرد مینا گفت آروم آروم تلمبه بزن آرش و منم شروع کردم تلمبه زدن واقعا حسش محشر بود کیرم توی کوس تنگ و داغ مرضیه لیز می خورد و می رفت و میومد اوج لذت بود کم کم تندترش کردم که مینا زد پس گردنم گفت توله سگ آروم کوسشو پاره کردی با اینکه آروم تلمبه میزدم اما لذت بخش تر از لاپایی زدن لای کوسش بود چشامو بسته بودم فقط توی کوسش تلمبه میزدم حتی صدای مینا و مرضیه نمی شنیدم فقط لذتش مستم کرده بود که آبم اومد و ریختم توی کوسش کیرمو که بیرون کشیدم هم کیرم خونی بود هم کوس مرضیه که مینا گفت تو برو دستشویی من خودم به مرضیه کمک می کنم از دستشویی که بیرون اومدم مرضیه روی تخت خوابیده بود و مینا داشت توی آشپزخونه براش نوشیدنی میبرد گفتم خیلی خوب بلد بودی تجربشو داشتی؟ گفت آره منو مصطفی هم همینکارو کردیم چون ماله همیم!
یاد خواهر احمقم افتادم که هرچی بهش گفتم قبول نکرد مصطفی یه آدم عوضیه…
یه سال بعد منو مرضیه ازدواج کردیم اما مصطفی هم پرده الهامو زد هم مینا و بعدشم رفت آلمان و این دو نفر هم سرشون کلاه رفت.
خییییلییییی کمن پسرایی که سر حرفشون بمونن تقریبا همه مثله مصطفی هستن دخترا به قیافه نیست… چون خوشگل و خوشتیپه… حتما مرده و سر حرفش میمونه نه اینجوریا نیست… خیلیا از مردی فقط دستگاه تناسلی شو دارن وگرنه هنوز یه پسر بچه ده سالن…
ندا دوباره با یه نفر دیگه ازدواج کرد، منو مرضی با هم ازدواج کردیم و مینا هنوز مجرده و توی خونه مامانش زندگی میکنه… الهام هم با یه مرد 20 سال از خودش بزرگتر ازدواج کرد و بعد یه مدت طلاق گرفت و الانم مجرده.
یه نفر با شهوت شومش زندگی دوتا دخترو خراب کرد و رفت بدون اینکه تاوانی بده…

نوشته: آرش

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.