رفتن به مطلب

داستان سکس مامان هیکل توپر و سفید با رفیقم


poria

ارسال‌های توصیه شده


رکبی که مهران بهم می‌زد با مامانم سکس می‌کرد
 

اسم من بهنامه‌ سعی می‌کنم تا اونجا که می‌تونم ماجرا رو‌ خیلی مختصر و مفید براتون تعریف کنم که حوصله سربر نشه، این اتفاق زمانی افتاد که 16 سالم بود و دو سال از فوت پدرم می‌گذشت.
منو مامانم تو یکی از روستاهای شهر آمل زندگی می‌کنیم، اسم مامانم ملیحه هست اون موقع 35 سالش بود یه زن با قد بلند و هیکل توپر و پوست سفید، چشم های مشکی و موهای خرمایی داشت چون هم جون بود هم خوش برورو هنوز یک سال نشده بود یکی دو نفر برای خواستگاری پیغام داده بودن که مامانم قبول نکرد.
قبل اینکه اصل ماجرا رو بگم یکم از‌ محیط و جو روستام براتون میگم، یه جاده اصلی از وسط روستای ما رد میشه که ما رو به روستاهای کنار وصل می‌کنه و دور تا دور روستامون کلا شالیزار برنج و باغه طوری که انتهای اکثر کوچه ها به زمینهای کشاورزی و باغ می‌رسه، تقریباً وسط محل یه زمین صاف و سرسبز هست که توش والیبال بازی می‌کنیم، معمولاً از بعدازظهر شلوغ میشه تقریباً تمام جوونای محل تو ساعت های مختلف اونجا جمع میشن میگن و می‌خندن بازی میکنن تقریباً تا ساعت یک دو شب همین داستان هست، منم از بقیه مستثنی نبودم با دوستام اکثراً اونجا وقت میگذروندم همونجا هم بود که با مهران رفیق شدم.
مهران پسر دایی مادرم میشه با اینکه 7 سال ازم بزرگتر بود انقدر آدم گرم و باحالی بود که خیلی زود با هم صمیمی شدیم.
تابستون بود حدود ساعت 12:30 شب من و مهران کنار زمین والیبال بودیم من نشسته بودم و مهرانم همینطور که داشت راه می‌رفت با تلفن صحبت می‌کرد و سیگار می‌کشید، بعد چند دقیقه حرفش تمام شد و اومد کنارم نشست منم پرسیدم کی بود که داشتی باهاش حرف می‌زدی و کم‌کم سر صحبت باز شد و گفت با فائزه زن همسایه روبروی خونه‌ی ما رفیق شده، راستش اصلا تعجب نکردم چون آمار فائزه رو داشتم می‌دونستم که خرابه از طرفی هم مهران خوب مخ زنا‌ی سن بالا رو می‌زد براش فرقی هم نمی‌کرد که شوهر دارن یا نه، اون شب باهام کلی حرف زدیم حدود ساعت 2 رفتیم خونه.
فردا غروب بهم زنگ زد و گفت بیام سر کوچه منم رفتم بعد احوال پرسی بهم گفت میخواد بره خونه فائزه و ازم خواست سر کوچه کشیک بکشم و هر وقت شوهرش اومد به موبایلش زنگ بزنم تا جیم‌‌ بزنه( خونه‌ی فائزه انتهای کوچه بود که می‌رسید به زمین های کشاورزی ) شوهر فائزه مجید تو شهر سوپرمارکت داشت و معمولاً ساعت ده و نیم، یازده می‌اومد خونه، مهران بهم گفت تو برای احتیاط‌ اینجا بمون منم قبول کردم بعد مهران یه نوکیا ساده همراهش برد و گوشیه دیگه ای که داشت و داد بهم و گفت این موبایل دستت باشه تا حوصلت سر نره‌ فیلم سوپر ببین بازیکن، هر کاری دوست داری بکن فقط حواست باشه هروقت مجید اومد بهم زنگ بزن منم خیلی خوشحال شدم چون مهران چندتا بازی خفن تو موبایلش داشت بخصوص call off duty موبایل که تازه در اومده بود اون موقع هر کسی بازیش نمی‌کرد.
من مشغول بازی شدم و مهران بعد حدود یک ساعت برگشت منم کلی سوال پیچش کردم اونم با ذوق برام تعریف کرد که چطوری باهاش سکس کرد و… بعد این غروبا کارم این شده بود بعضی وقتا دوسه شب پشت هم می‌رفت پیش فائزه بعضی وقتا هم هفته‌ای یکی دوبار تا این که یه شب‌ دوباره ازم خواست کشیک بکشم ولی این دفعه فرق داشت چون می‌دونستم مجید بعدازظهر رفته تهران و طبیعتاً امشب نمی‌رسید که برگرده پیش خودم گفتم نمیشه فائزه به مهران نگفته باشه که مجید رفته تهران، اگر هم بهش گفته چرا باز ازم خواسته کشیک بکشم چون کنجکاو بودم چیزی نپرسیدم و با خودم گفتم امشب که مطمئنم مجید نیست یواشکی دنبالش میرم تا ببینم چیکار می‌کنه همین کارو کردم وقتی مهران رفت یه طوری که متوجه نشه پشت سرش رفتم تا تقریباً به خونه‌ی فائزه نزدیک شدیم ولی به جای اون رفت سمت خونه‌ی ما وقتی رسید دم در آروم درو هل داد و رفت تو حیاط معلوم بود دروازه از قبل باز بوده، خشکم زده بود حسابی جا خورده بودم بعد چند دقیقه رفتم با کلید درو باز کردم و آروم رفتم تو حیاط تا سر از قضیه دربیارم تو حیاط ما دوتا خونه هست یکی یه خونه‌ی دو طبقه نو ساخت که سه سالی می‌شد اونجا زندگی می‌کردیم جلوی اونم خونه‌ی قدیمی ماست که قبلاً توش زندگی می‌کردیم یه خونه‌ی ویلایی طور که یه حیاط و دروازه جدا هم داشت و از طریق یه راه باریک کنار دیوار به خونه‌ی جدیدمون راه داشت و همه‌ی اسباب اساسیه اون خونه هم هنوز دست نخورده همونجا بود.
آروم رفتم دم در خونه نه سر و صدایی بود نه کتونی مهران دم در بود هزار تا فکر و خیال تو سرم بود با خودم می‌گفتم نکنه مامان با مهران رابطه داره دودل بودم برم تو خونه یا نه خیلی استرس داشتم بالاخره کلید و انداختم تو و آروم در و باز کردم رفتم تو همه‌ی اتاق‌ها رو دیدم کسی نبود تعجب کردم آخه معمولاً مامان اون ساعت خونه بود به منم نگفته بود که قرار جایی بره یک دفعه به ذهنم رسید که برم سمت خونه‌ی قدیمی، وقتی رسیدم دم ایوان دیدم دمپایی مامان و کتونی مهران روی پله هست با اینکه انتظارشو داشتم ولی حالم گرفته شد دوست نداشتم باور کنم
چون خونه‌ی ما قدیمی بود سه طرف ایون ما سه تا در داشت یکی می‌رفت تو آشپزخونه، یکی تو حال، یکی دیگه هم به اتاق خواب راه داشت هر کدوم می‌خواستم باز کنم خیلی سرو صدا می‌شد دقت که کردم دیدم صدای جیر جیر تخت از اتاق خواب میاد می‌خواستم ببینم چه خبره ولی نمی‌خواستم متوجه بشن رفتم سمت پنجره‌ی اتاق خواب که سمت حیاط بود یه پنجره‌ی چوبی با شیشه های نقش دار مات بود که فقط نور ازش رد می‌شد و به داخل دید نداشت ولی گوشه‌ی پایین شیشه تقریباً اندازه‌ی یه کف دست شکسته بود برای همین رو چارچوب پنجره میخ زده بودن و بین میخ و چهارچوب یه تیکه کارتون گذاشته بودن که چیزی نره تو، منم آروم او تیکه کارتون کنار دادم تا داخل اتاق ببینم
وقتی تو اتاق دیدم میخکوب شدم ضربان قلبم رفت بالا و گر گرفتم مامان و مهران داشتن سکس می‌کردن مامان تو بغل مهران بود و تو پوزیشن 69 داشت رو کیرش بالا پایین می‌کرد و سر مهران که بین سینه هاش بود گرفته بود نمی‌دونستم باید چه واکنشی نشون بدم هر کاری هم می‌کردم این که مامان با مهران رابطه داره رو عوض نمی‌کرد فکرهای مختلفی تو ذهنم می‌گذشت فکر این که اولین بارشون نیست که دارن سکس می‌کنن، این که من چقدر ساده بودم و راحت گول مهران می‌خوردم این که هر وقت که می‌خواست مامانمو می گایید و منم بیرون منتظر میموندم تا کارشو بکنه، این که کسی که تعریف می‌کرد چطوری میکنش منم با ذوق گوش می‌کردم فائزه نبود، مادر خودم بوده و…
نمی‌تونستم چشم ازشون بر دارم بعد اینکه چند دقیقه که تو پوزیشن 69 بودن مامان رو تخت دراز کشید و پاهاشو باز کرد مهرانم یه پاشو گذاشت رو شونش و کیرشو کرد تو کس مامان با دست دیگش اون پای مامانو گرفت شروع کرد به تلمبه زدن هر چی می‌گذشت تلمبه هاش محکم و محکم‌تر می‌شد صدای جیرجیر تخت بلند تر شد و صدای ناله های مامانم دراومد با هر ضربه‌ای که میزد سینه های مامان تکون می‌خورد و بالا پایین می‌شد بعد یه مدت مهران هر دوتا پای مامان انداخت رو شونش تلمبه می‌زد از صورت مامان معلوم بود داره چقدر حال می‌کنه منم بدجور داغ کرده بودم یکم که گذشت مهران آروم تر شد رفت تو بغل مامان، همینطور که با هم لب میگرفتن مهران آروم تلمبه می‌زد و مامان پاهاشو دور کمر مهران قفل کرده بود با این که مامانم بود ولی صحنه‌ی خیلی تحریک کننده‌ای بود بازم پوزیشن عوض کردن این دفعه مامان تو پوزیشن سگی نشست و مهران شروع به تلمبه زدن کرد، حسابی وحشی شده و بود مثل دیونه ها تلمبه میزد صدای تلمبه هایی که به کون مامان می‌خورد دیگه واضح به گوشم می‌رسید، مهران شروع کرد به درکونی زدن به مامان، اصلأ نمی‌تونستم مامانو تو همچنین صحنه‌ای تصور کنم تموم تصوراتم نسبت بهش عوض شد، مهران همینطور به تلمبه زدن ادامه داد دیگه معلوم بود داره ارضا میشه کمر مامان گرفت و خودشو محکم به مامان چسبوند وقتی آبش اومد حالت چهرش تغییر کرد خیلی آروم شد و شروع کرد با مامان لب گرفتن منم یکم بعد از اونجا رفتم نمی‌دونم چرا ولی دوست نداشتم بفهمن دیدم که دارن سکس می‌کنن و تا امروز به روشون نیاوردم که چی دیدم.
سعی کردم زیاد کش پیدا نکنه که خسته بشید از طرفی باید یه سری جزییات می‌گفتم تا با محیط آشنا بشید امیدوارم بد نشده باشه.

نوشته: بهنام

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.