رفتن به مطلب

داستان سکسی خاله مهربون


dozens

ارسال‌های توصیه شده


خاله ای که اسطوره‌ی خاله ها شد
 

از وقتی یادمه به دخترخاله بزرگم میگفتن خاله زهرا که چون خاله و شوهر خالم و مامانم توی تصادف رانندگی فوت کردن اون من و داداشم کیانوش و دو تا خواهر خودشو ندا و مرضیه بزرگ کرد و ازدواج نکرد فکر کنم اون زمان که این اتفاق افتاد خاله زهرا 20 سالش بوده پدرم همون روزها ما رو رها کرد و رفت دنبال زندگیش و اون خاله زهرا بود که ما رو بزرگ کرد و زندگیمون از اجاره دو تا آپارتمانی که از خانواده مادری به ارث رسیده بود تامین می کرد من 13 سالم بود و داداش کیانوشم 15 سالش بود و ندا و مرضیه به ترتیب 9 و 10 سالشون بود همه ما مدرسه رفتیم و درس خوندیم و رفتیم دانشگاه ده سال از اون اتفاق گذشته بود و ما هر کدوم به جایی رسیده بودیم من لیسانس پرستاری گرفتم و توی درمانگاه مشغول به کار شدم و کیانوش مهندسی برق خوند و توی یه شرکت کار می کرد و ندا و مرضیه هم کنکور داده بودن و منتظر نتیجه اش بودن به پیشنهاد خاله زهرا رفتیم شمال تا حال و هوای هممون عوض بشه یه ویلا اجاره کردیم که با ساحل دریا 10 دقیقه پیاده روی راه بود قرار بود من و ندا و مرضیه بریم کنار دریا و کیانوش و خاله زهرا وسایل جوجه آماده کنن و تا شب به ما ملحق بشن من و ندا و مرضیه از خونه اومدیم بیرون که بریم سمت دریا که گفتم بچه ها من یادم رفت برم دستشویی الان میرم و میام گفتن می مونیم برو و بیا گفتم نه برید من بهتون میرسم اونا رفتن و من برگشتم رفتم دستشویی توی حیاط ویلا وقتی کارم انجام شد اومدم برم گفتم بذار برم کمک کیانوش و خاله زهرا تا با اونا برم در باز کردم صدای کیانوش شنیدم میگفت حال میده؟ حال میده؟ حال میده؟ و یه صدایی باریک و بریده بریده می گفت آره آره آره آروم رفتم داخل دیدم خاله زهرا خوابیده و پاهاشو داده بالا و کیانوش خوابیده روش و کیرش تا ته توی کوس خاله زهرا داره تلمبه میزنه باورم نمیشد مات و مبهوت نگاهشون می کردم و اونا انقدر گرم شهوت بودن که حتی حضور منو حس نکردن به خودم اومدم کیانوش داشت تند تند تلمبه میزد میگفت آبمو بریزم ته کوست؟ بریزم ته کوست؟ خاله زهرا داد میزد بریزش بریزش و منم اومدم بیرون و در آروم بستم و رفتم پیش دخترا تا اینکه نزدیکای غروب خاله زهرا و کیانوش اومدن باورم نمیشد چی دیدم آیا واقعی بود؟ کیانوش و خاله زهرا؟ اولش هضم این مطلب برام سخت بود که کیانوش چطور این کارو کرد؟ خاله زهرا چرا اجازه چنین کاریو بهش داد؟ اما کم کم به هر دوشون حق دادم از طرفی کیانوش ندا رو هم می خواست و قرار بود با ندا بعد از اعلام نتایج کنکور ازدواج کنن از اون روز خیلی به رفتار و اعمال کیانوش دقت کردم دیدم که با ندا و مرضیه هم رابطه داره اما با هر کدوم جداگانه در حد خوردن و لیس زدن کوس هاشون و با ندا چون سینه های درشتی داشت سکس لاپستونی می کرد فهمیدم این وسط سر من بی کلاه مونده و همه دنبال عشق و حال خودشونن یه همکار داشتم آرش که خیلی وقت بود دنبال رابطه برقرار کردن باهام بود منم دیگه تحویلش گرفتم و با هم دوست شدیم پسر خوبی بود و واقعا دوستش داشتم و این علاقه هر روز بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه یه شب با هم رفتیم بیرون و بستنی قیفی خریدیم توی ماشین موقع خوردن خیلی نگام می کرد گفت یه موز دارم نمیشه فکر کنی بستنی قیفیه برام لیسش بزنی؟ خندیدم که یهو کمربندشو باز کرد شلوار شورتش و کشید پایین و سر کیرشو بستنی مالید و باقیشو انداخت بیرون و گفت لیسش بزن مینا و منم براش شروع کردم خوردن و لیس زدن ماشینو روشن کرد و از اونجا رفتیم یه جای خلوت و رفتیم صندلی عقب کیرش راست بود گفتم آرش من باکرم گفت سوتینت و دربیار و بالا تنه ام لخت کردم و افتاد به جون پستونام پر از توفش کرد و کیرشو لای پسونام گذاشت و عقب جلو می کرد تا اینکه گفت آبمو می ریزم توی دهنت باید قورتش بدی و گرنه باید توی کونت خالیش کنم گفتم باشه عزیزم گفت همشم قورت میدی یه قطرشم نباید بریزه گفتم چشم عزیزم و آبشو ریخت توی دهنم و منم قورتش دادم گفت مک بزن همشو بخور مک زدم و همشو خوردم از اون روز با آرش همیشه دنبال یه جا بودیم تا براش بخورم خیلی با آرش حال میداد چون دیگه شروع کرده بود خوردن کوسم و واقعا این کارشو دوست داشتم و اینکه کیرشو به کوسم میمالید یه بار توی خونشون کیرشو کرد توی کوسم و آبشو توی کوسم خالی کرد و پردمو زد گفت نترس تو ماله منی خودم می گیرمت 6 ماه بعد قرار دادش با درمانگاه تمام شد و یه جوری گم و گور شد که هیچ جوره نتونستم پیداش کنم می ترسیدم به کسی هم دربارش حرفی بزنم از پرستاری توی درمانگاه انصراف دادم و خونه نشین شدم یه شب ماجرا رو برای خاله زهرا تعریف کردم گفت خودم برات درستش می کنم و دو روز بعد یه پسره اومد خونمون گفت این کماله کارشو خوب بلده و منو داد دست کمال و خودشون رفتن بیرون و منو کمال تنها گذاشتن کمال هم بردم توی اتاق گفت از الان زنه منی 3 ماه عقدت میکنم اما حواست باشه بارداری نداریم سرمو به نشونه تایید تکون دادم و گفت دختر خوشگلی هم هستی چه پسوناییم داری و شروع کرد خوردن گفتم وسط سینه هامو توف بزن کیرتو بذار لاش گفت اونجوری دوست داری؟ گفتم اوهوم انقدر حال کرد لاپسونی کیرشو لای پسونام گذاشته و بعدش مثله وحشیا توی کوسم تلمبه میزد و می گفت این که تنگه این چه تنگه چه حالی میده و آبش اومد و بلند شد لباساشو پوشید و رفت و فرداش عقدم کرد از اون روز هفته ای یه بار کمال دور از چشم همه میومد حالشو باهام می کرد و میرفت و عاشق سکس لاپسونی شده بود و می گفت تو محشری حیفه طلاقت بدم بیفتی دست غریبه ماه سوم بود و به روزی که وعده کرده بودیم نزدیک میشد که کمال بعد از اومدن آبش بلند نشد بره و گفت مینا حاضری زنم بشی؟ گذشتت هر چی بوده مهم نیست حاضری زنم بشی؟ پیشنهادش خیلی شوکه کننده بود برام گفتم چیه؟ کردنم بهت حال داده حاضر نیستی رهام کنی؟ گفت نه به خدا من واقعا دوست دارم گفتم واقعا؟ گفت واقعا گفتم من حاملم خواستم بعد از فسخ عقد سقطش کنم الان با این حرفت نگهش دارم؟ گفت باشه قبول نگهش دار و یه بار دیگه بهش دادم و گفت فردا میام دنبالت بریم سونوگرافی ببینیم پسره یا دختر یه اسم براش انتخاب کنیم خندیدم بوسیدم و رفت فردا اومد گفتم بریم یه جای خلوت گفت بریم خونه من؟ گفتم باشه بریم رفتیم خونش بغلش کردم و گفتم دروغ گفتم خواستم ببینم چقدر منو می خوای و پیشنهادت جدیه یا نه گفت اشکالی نداره همین الان حاملت می کنم لخت شده بودیم که خاله زهرا زنگ زد گفت بیا خونه که اوضاع خوب نیست فوری لباس پوشیدیم و کمال رسوندم خونه که دیدم کیانوش داد و بیداد راه انداخته که منو توی ماشین یه پسری دیدن گفتم آره بودم اسمش کماله ازمم خواستگاری کرده و خاله زهرا در جریانه بزودیم میان خواستگاری، بعد از اون ماجرا کمال با یه خواستگاری و عقد صوری شوهرم شد و رفتیم خونمون سر زندگیمون بعد از چند ماه کیانوش و ندا ازدواج کردن و مرضیه پزشکی شیراز قبول شد و رفت شیراز. البته کیانوش هنوز رابطش با خاله زهرا حفظ کرده و با هم می خوابن اما من این مطلبو مثله راز تا الان حفظ کردم و هیچ جایی بازگو نکردم چون خاله زهرا هر کار اشتباهیم بکنه درسته و نوش جونش الان 5 سال از اون ماجرا گذشته و من دو تا دختر دارم و کیانوشم فقط یه پسر. اما خاله زهرا رسما مجرده و شناسنامه اش پاکه پاکه اما کیانوش هنوزم باهاش رابطه داره بنظرم این حقه خاله زهراست حقشه
تمام اسامی مستعار هستن گفتم بمونه به یادگار از زنی که از لذتهای زندگیش گذشت تا دیگران در آرامش باشن.

نوشته: مینا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.