رفتن به مطلب

تالارهای گفتگو

  1. تالار قوانین، اطلاعیه ها، اخبار، پیشنهاد و نظرات

  2. تالار فیلم سکسی

  3. تالار عکس سکسی

  4. تالار داستان سکسی

  5. تالار متفرقه و دوستیابی

    در مورد هر موضوعی که خلاف قوانین نباشید میتوانید بحث کنید.

    تا کنون مطلبی ارسال نشده است

    در این قسمت میتوانید دنبال افراد مثل خودتان بگردید.

    تا کنون مطلبی ارسال نشده است

  • پست ها

    • فیلم سکس زوج ایرانی دختره اول قشنگ ساک میزنه بعد در حالت های مختلف باهم سکس میکنن . تایم: 08:15 - حجم: 55 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • بیغیرتی × زن شوهردار × داستان سکسی × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان × سکس زن شوهردار × زهرا زن متاهل که زن منم شد - 1 سلام به همه…امیدوارم حالتون خوب باشه. این خاطره دومم هستش که مینویسم و کاملا از اسامی واقعی استفاده میکنم.امیدوارم حسم و بتونم منتقل کنم.۲۶ ساله بودم که این اتفاق یا خاطره احساسی برام شروع شد. خراسان رضوی هم زندگی میکنم،چن سال قبل تویه سوپری کار میگردم تو شهر خودمونم نبود منم خجالتی و با بیشتر مشتریا سرسنگین بودم،بین همه فقط یه خانم خیلی محترم که اسمشم زهرا بود و مشتری دائمی اونجا که به من خیلی محبت داشت و حال واحوال میکردم باهاش،روم باز بود و حداقل چند کلمه ای حرف میزدم.حالا از زهراخانم بگم ۳۱سالش بود قدش و وزنشم دقیق نمیدونم ولی خب واقعا خوب بود یعنی حتی از نظر من خیلیییی عالی…خیلی خوش اخلاق و خوشگل البته متاهل بود! منم چون حس مفعول بودن و داشتم همیشه… زیاد تونخ خانم هانبودم،نه اینکه نخوام،ولی مثله بقیه اونقدرتوکف نبودم . گرچه واقعا دیوونه زهراا شده بودم. بعدازچندماه دیگه همه اون محل میشناختم.و قابل اعتمادم بودم بخاطر اینکه تو نخ کسی نمی رفتم و چش چرون نبودم…بجز زهرا یه روز ظهر که خیلی هم هوا گرم بود و تا دیر وقت مونده بودم مغازه بخاطر خالی کردن وسایل،خیابونم که خالی و سوت و کور مغازه هم که مگس پر نمیزد یهو زهرا اومد داخل و مثله همیشه سلام واحوال…!!!ولی : یه چادر رنگی نازک که کامل زیرش دیده میشد. من که اولش خجالت کشیدم ولی مشغول خرید بود همه جاشو دید میزدم. گفتم:وای چه بدن خوش فرمی داره خوش بحال شوهرش خدایی… خریدش و کرد تا اومد حساب کنه سرم و بالا آوردم دیدم خیلی تابلو لباس زیرش معلومه، البته خونشون خیلی نزدیک مغازه بود ولی بازم با چادر رنگی ضایع بود. من که خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین ولی تو دلم گفتم :چقدر نازه لامصب،که یهو گفت آقا رضا محبت میکنید وقتی بستین مغازه رو خریدای منم بیارید تا خونه؟گفتم من؟گفت اگه زحمتی نیست چون سنگینه یکم خرید دیگه هم دارم دم در گذاشتم . گفتم:چشم مشکلی نیست میارم براتون.درو بستم . خودشم هرچی تونست بنده خدا ورداشت منم بقیه رو …رفتیم سمت خونشون وقتی رسیدم دم در گذاشتم براش گفتم با اجازه ؟ گفت:خیلی ممنون اقا رضا لطف کردین…بذارید یه میوه بیارم خیلی گرمه و تعارف و…که گفتم:ممنون دیرم شده و سریع رفتم سمت خونمون. تو راه همش به زهرا فکر میکردم که چه موقعیتی روازدست دادم… چقدر دلم هوس بوسیدنشو کرده بود اخه خیلی خوشگل و ناز بود بخدا. رسیدم خونه دیگه لخت کردم خودم و یه فیلم خیلی قشنگ داشتم که پیشنهاد میکنم حتما ببینید: به اسم چشمان کاملا بسته …و هرچی صحنه های سکسیشو میدیدم حشری ترمیشدم.فکراون سوتینش که مشخص بود بزرگی سینهاش،یا اون لبای خوشگلش …تو همین فکرا بودم و همزمان صحنه های سکسی و نگاه میکردم و داشتم خودمو دستمالی میکردم،که به گوشیم پیام اومد!!!بازش کردم دیدم نوشته بود آقا رضااا من خیلی وقته دوست دارم!!! من:!!! یعنی چی؟کیه؟؟!! واااای خدا این کیه دیگه؟نکنه دوستامن میخوان ایستگاه کنن منو؟ نوشتم: شما؟؟؟ ناشناس:همونی که پا به پات اومد…!!! گفتم: اسکول کردی مارو؟خب بگو کی هستی مسخره…نوشت: رضاااا بعدازچندماه هنوزم حس منونفهمیدی؟؟اححححح…دیگه پیامی نیومد ازش منم کنجکاو که کیه؟! با خودم یه لحظه گفتم:نکنه زهرا خانم باشه.دلمو خوش کردم مثلا… نوشتم:معرفی نمیکنی؟ خبری نشد ازش… گفتم: نکنه واقعا زهرا خانم همسایه مغازمونه؟!! ولی خب اونکه شوهرداره…!!باز گفتم:نکنه اون دختر دانشجوهایی که میومدن خرید از اونجا،یکی از اوناست؟دل زدم به دریا دوباره پیام دادم: نمیدونم کی هستی ولی آرزو میکنم ای کاش همونی باشی که ۱ساعت قبل ازم کمک خواست…قلبم داشت منفجر میشد منتظر جوابش موندم . که یهو دینگگ…!!! وای قلبم. خدایا چی نوشته؟ کیه؟؟!ناشناس:رضاااااااااااااااااااا،رضاااااااااجااااان دقیقا ۱ساعت قبل باهم بودیم!!! واااای که چه حسی داشتم سریع جواب دادم واقعا خودتی؟ بگو چقدر خرید کردی ؟دقیقا پیام بانکی رو برام فرستاد،نوشتم:اخخخخخ قلبمی زهراااا جااان الهی فدااات بشم چقدر دلم میخواست بغلت کنم در خونتون از وقتی اومدم: دلم میخواست بهت بگم حسمو زهرا:رضا عاشقت شدم چجوری تو نفهمیدی؟چرا زود نگفتی حست رو؟ من: میترسیدم.تو خیلی خوشکل و نازی منم یه جوون معمولی زهرا:اتفاقا تو خیلی هم خوبی.همینکه بعد چند ماه هنوز نتونستی بهم چیزی بگی نشون میده مثله خیلیا هول نیستی. من: اخخخخخ من قربون این اخلاقت بشم چقدرشیرینی زهرا جااان من از فردا روم نمیشه نگات کنم تو مغازه … زهرا: بیخود میکنی وای بحالت. من:وااااای که دلم میخواد فقط تا خود صبح ببوسم اون لبای قشنگتو،،بلافاصله جواب داد:رضا جون چند ماهه دارم بهت نخ میدم .اصلا انگار نه انگار،امروزم مخصوصا اومدم اونوقت خرید که بازم گذاشتی رفتی سریع،دیگه نمیتونستم چیزی نگم.راستی نگید شماره تلفن رو از کجا آورده؟شیشه مغازه نوشتم… همسایه ها شماره مو داشتن بعضی وقتا که مغازه بسته بودبهم زنگ میزدن مهمونی داشتن یاکار واجب میرفتم. پیام دادم:زهرا جااان میشه صدات وبشنوم؟ آره که هنوز چنددقیقا نگذشت گوشیم زنگ خورد خودش بود.وااای قلبم صداش از همیشه بهتر شنیده میشد. وصلش کردم:جاااااااااااااااااانم ؟؟؟؟؟ زهرا: اووووفففف چیه رضااا؟؟؟ من:جووون چه صداااات سکسیه؟اخخخخخ فدای اون لبات بشم من زهرا:رضااااااا من: جووونم خوشگلم؟ زهرا:رضاااا بیا پیشم . بدو حالا که اینجوریه الان بیا پیشم بدووو… وااای کلا یه گوله آتیش شدم با این حرفش زهرا؛بدووو بیاااا خودت گفتی میخوای ببوسی لبامو زود باش بیا پیشم،،معلوم بود حشری شده وعقلش رفته منم که بدترازاون خررررشدم حسابی،گفتم: زهرااا جااان من که ازخدامه عزیزم ولی شوهرت بیاد چی؟،گفت: تو بیا نگران نباش بهت میگم چیه جریان،بعدم گفت:سریع اومدی و قطع کرد. پیام اومد: نزدیک خونه بودی تک بزن درو باز میکنم،ناگفته نمونه شوهرش راننده تریلی بود. اخخخخ سریع یه دوش گرفتم و باژیلت افتادم بجون همون چندتارموی نداشته بدنم.لباس پوشیدم و عطر همیشگیم رفتم سمته خونه زهراا جونم وااااای که قلبم داشت میومد تو دهنم… استرسم که نگو،تمام فکرم این بود که چجوری برم تو خونه شون که درو همسایه متوجه نشن. رسیدم چند قدمیه خونشون به گوشیش زنگ زدم با صدای قشنگش گفت جانم؟ گفتم :سلام پشت درم.صدای درکه باز شد،…کوچه خلوت بود منم خیلی عادی رفتم تو خونه و درو بستم.تا چرخیدم که برم سمت در ورودی یهو دیدم زهرا کنار در ایستاده با یه تیپ خیلی جذاب نگام میکنه. یه لحظه خشکم زد و فقط متحیر ماندم و نگاه میکردم بهش…!!! گفت: چیه دیوونه آدم ندیدی؟رفتم سمته زهرا جونم و تا رسیدم بهش ناخواسته محکم تو بغلم چسبوندمش و بوسیدمش گفتم:آدم چرا ولی فرشته ندیده بودم. زهرا:رضاااا جان چقدر دستات قویه اخخخ فشارم بده تا له شم تو بغلت اخخخخخخخ زهرااا جاااان دیووووونم کردی تو. گفتم الحق که بدون هیچ آرایشی اینقدر زیبا بودن محاله!! حالا که از این فاصله میبینمت؛واقعا عااالی وبی نظیری.کاش تو مال من میشدی زهرا جااان… گفت:رضاااا؟ این حرفا رو نزن باشه؟گفتم چرا عزیزم؟گفت ؛آخه من باورشون میکنم. کلا یهویی چشااام پر اشک شد و نفهمیدم چرا زدم زیر گریه. گفتم زهرااا جان میشه من برگردم ؟بخدا من نمیتونم. یهویی عذاب وجدان گرفتم.بس که این زن خوب و ناز بود.گفتم :زندگیش نابود میشه .اخخخخخ قلبم داره میسوزه زهرا جان،میخوام برگردم.که سرشو چسبوند رو سینم،گفت رضا توروخداگریه نکن غلط کردم مگه چی گفتم که اینجوری شدی یهو؟؟ گفتم: الان شهوت عقلت و ضایع کرده.من ازت استفاده میکنم بعدا پشیمون میشی و زندگیت خراب میشه. گفت: رضاا من به محمد(شوهرش)گفتم تورو میخوام!!! رضا گریه نکن بزار بگم برات… ومنی که مثله بز گیج شدم!!! زهرا جان من که مجردم واسه من طوری نیست ولی تویی که آسیب میبینی پس نمیخواد دروغ سرهم کنی. گوشی رو برداشت گفت فقط هیچی نگو،شماره ی شوهرش و گرفت و رو اسپیکر گذاشت.الو جانم خانم،خوبی؟ زهرا:سلام محمد جان خوبی؟ خیلی دلم گرفته پس کی میای؟ حالت خوبه؟من که هنوز رسیدم تا بار بگیرم و برگردم حداقل یه روز طول میکشه خوب من تنهام یهو دیدی یه کاری کردم اااا(باشیطونی گفت)اووووففف چه کاری؟نهایتش میخوای کوص خوشکلتوبدی بکنن دیگه،نوش جونت فقط کوونت مال خودمه یادت باشه و…وقطع. واااااااای پشمام مگه میشه آخه؟ گفت :حالا میبینی از خداشه البته بهم گفته کاری هم کردی بهم نگو چون حسودیم میشه… بعد گفت رضا تو اینجا غریبه ای معلومه مال این شهر نیستی منم از روزی که دیدمت از اخلاقت و اینکه خجالتی بودی ولی در عین حال مغرور،گفتم بهت میتونم اعتماد کنم،حالا مرد مردونه بهم بگو میتونم؟ زهرا جااان بهت قول میدم از خودت و خودم بیشتر میخوامت عزیز دلم. زهرااا…!!! عااااشق چشمای قشنگتم بخدا،بهت قول میدم تا وقتی خودت منو کنار بذاری باهات بمونم عزیزم.بعدشم پیشونی شو بوسیدم و واسه اولین بار لبای خوشگلشو بوسیدم،اوووووففففف چقدر شیرین چقدر با حس لباشو بهم میداد.دوباره و دوباره بوسیدمش اصلا فقط با لبای قشنگش میتونستم یه عمر زندگی کنم. انقدر مست بودم که دیگه هیچی حالیم نمیشه که یهو همون جوری که لباش ومیخوردم دستش وکشید رو شلوارم واااای کیرم شق شق بود.خجالت کشیدم گفتم الان میگه تو فقط واسه سکس این حرفارو زدی؟!! که باز دوباره دستشو کشید روش نگه داشت.یه ذره فشارش داد گفت:رضا بریم تو اتاق؟منم بدون معطلی پشت سرش راه افتادم رفتم تو اتاق رو تشک که از قبل پهن کرده بود.یواش خوابوندمش و شروع کردم به بوسیدنش،که شروع کرد به اه وناله…منم که صدای قشنگش ومیشنیدم حشری ترمیشدم اومدم لباش وببوسم چشام زوم شدروسینه هاش که از لباسش بیرون زده بود با دستم گرفتمشون وسینه ش وگذاشتم تو دهنم تا جایی که میتونستم با ولع میخوردم بعد اون یکی سینه ش رو خوردم که دیگه داد میزد رضا اخخخ رضاا چقدر خوب میخوری عزیزم گفتم :قربونت بشم با این صورت نازت واین سینه های خوشگل و گردت مگه میتونم نخورم؟دوباره سینه هاشو تو دهنم کردم و گاز زبون و همه جوره خلاصه صدای قشنگش درمی آوردم و یواش دستموبردم اززیرشلوارش رو کوصش،اوووووففف خیسس خیس بود تا انگشتمو گذاشتم سر خورد رفت تووش،واااایییی چقدر نرم بود دیگه نتونستم صبر کنم و محکم شلوارش وکشیدم پایین.اووووفففف کوص قشنگش حتی یدونه مونداشت منم دیگه منتظرش نذاشتم ولبام وچسبوندم به کوص نااازش که پف کرده بود،تا زبونم رسید به چوچولش جیغ زد و گفت رضااااا وااااییییی واااای …وپاهاشو هی تکون میدادمنم زبونمومحکم توکوصش میکردم وتوهمون حین که میخوردم کوصشو،انگشتم وبا آب کیرم خیس کردم و یواش رو سوراخ تنگ کونش فشار دادم تا وقتی جاش باز شود راحت رفت توکون خوشکلش که الهی قربونش بشم من…انگشتم که تاتهش رفت توکونش یه اخخخ کشیدوگفت: رضا جان کونم مال محمده ولی تورو بیشتر از شوهرم میخواام هرکاری دوس داری باهام بکن هرجوری که میخوای فقط بگو!! تو همین حین که صحبت می کرد شلوارمو کامل درآوردم و اصلا نفهمیدم چجوری کردمش تاته توکونش.فقط یادمه گفت:آخخخخ رضاااا اخخخخخ میخواستم برات بخورم عزیزم. واااای انگاری کیرم وداشت میکشید داخل بدنش،چقدر نرم و لیز اووووف.من فقط میگفتم جووون جوونم.زهرا هم که اه و نالش اینقدر بلند بود که میترسیدم کسی بشنوه از درو همسایه هاش…تلمبه هام و عمیق میزدم ولی یواش که بتونم لابلاش ببوسمش وسینه هاشم بخورم،البته کیرمم نهایت۱۴سانت بود واسه همونم عمیق بهتره. هربارکه فشارمیدادم توکوصش به چشماش خیره میشدم وحشری ترمیشدم .بهش گفتم زهرا فکرش ومیکردی کیرمن اینجوری توکوصت جابگیره؟اونم گفت: فکر که آره ولی اینجوری واقعیشونه. بعد گفت :رضاا جان بکنش توکونم میخوام .اووووووفففف منم ازخداخواسته بدون معطلی درش آوردم و بایه فشار خیلی اروم تمام کیرم و بردم توکون بزرگش که یهوازته دل جیغ کشید.گفت:اخخخخخ یوااش رضااااااا جرم دادی…منم که اصلا دیگه هیچی حالیم نمیشد محکم تلمبه میزدم توش.چه کون قشنگی وااای کیرم و درآوردم وازکوسش تا سوراخ کونش و لیس زدم دیدم خوشش اومدوصدای اخ اوخش بیشتر شد.دوباره زبونموکردم توکوسش و محکم زبونم وبه سمته سوراخ کونش اوردم که زبونم یکمش رفت توکونش.معلوم بودهیچوقت شوهرش کونش ولیس نزده. یکم سریع ترزبونم وتوکونش چرخوندم وکوصشم لیس میزدم که یهو دستام وگرفت گفت رضا بیاااا بالا…منم سریع کیرم وگذاشتم توکوصش ولبام چسبوندم به لباااش که نزدیک بود از شدت لذت گریه کنه… بعدچندثانیه کامل شل شدمنم کیرم وهمونجوری توکوصش بالاپایین میکردم گفتم :ارضا شدی خوشگلم؟ گفت :دوباره عزیزم.اخخخخخخ رضااااا . گفتم :جااانم نفس میخوای هنوز؟گفت:آبتو بیار.گفتم میشه برام بخوریش ؟میخوام بشینم وتواون حالت نگات کنم. گفت :چشم وسریع نشست منم تکیه دادم به دیواروشروع کردبه خوردن کیرم و با دستشم کمک می کرد همونجوری هم سینه های قشنگش روبادستام گرفتم.گفتم با دستت بگیر کیرمو بذار سینه تو دهنم، اخخخخخ چه لذتی داشت خوردن لباش و سینه هاش وقتی با دستای نرمش کیرم ومیمالید دستش برد زیر تخمام و همزمان با اون یکی جق میزد واسم. منم که مست مست میخوردم لبای قشنگشو و سینه های سفید تپلش رو تو مشتم له میکردم…که گفتم :زهراجان دستمال و میدی الانه که بیاد. گفت بایدبریزی توکوصم😱 گفتم:نه خطرناکه گفت: اگه عشقتم بایدبریزی وگرنه حرفات دروغه. گفتم :واسه خودت میگم عزیزم سریع دراز کشید و پاهاشو باز کرد گفت :بیابغلم منم پریدم روش وتا ته کردم توکوصش که قشنگ اخخخش بلندشدوبعدازچند تلمبه آبموکامل خالی کردم توو کوص قشنگش گفت: رضا الان دیگه زنتم میخوام ایشالله ازت بچه داربشم اوووووفففف زهراااا جاااان چقدرماااااهی آخه… اخخخخ که چقدر ناااز بود این زن که از چشمش نمیشدگذشت. ادامه دارد… نوشته: دندان یخی
    • ساعت یازده و نیم - 2 نظرات دوستانو میخونم و سعی میکنم تو بهتر پیش بردن داستان ازش استفاده کنم.بابت غلط املایی احتمالی پیشاپیش عذرخواهم +ببین خیلی خوشمزس ها ولی واقعا میگم غذاهای خونگی بهترن -خودم میدونم منظورتو هرچی قبل ولی بگی یعنی دروغه +چی بگم والا.نه جدی خوشمزس ولی رژیمم من -بازم دروغ؟! +ولم کن بچه.بیا اینم پیتزای من 4 تاش بیشتر نمیتونم بخورم باقیش مال تو -بهتر.همش مال خودمه اصلا غذامو خوردمو و میز و جمع کردم.ظرفارو شستم و به رامین گفتم که کارم تمومه.بهش گفتم برام تاکسی بگیره که گفت از بیرون میخواد دارو بخره خودش میبره منو.سر راه اول وایساد داروخونه و یه بسته قرص فاموتیدین خریده بود.حس بدی داشتم نسبت به این خرید.جلو خونم رسید از ماشین پیاده شدم که برم تشکر کردم و چند قدمی که دور شدم افکار شهوتی از تو ذهنم دور نمیشد.شهوت به عقلم غلبه کرد و به سمتش برگشتم -عام آقا رامین +رامین خالی کافیه از پیشوند خوشم نمیاد.جان -راستش من تنها خونه میترسم.میشه خونه شما بمونم؟دیشب اصلا نتونستم بخوابم اینجا.جونم دراومد لبخند روی لباش بود و حرص منو داشت در میاورد این لبخنده. -نخند واااا خو بچم هنوز +خیلو خب بابا برو وسایلتو بردار بیا منتظرت میمونم. -میشه باهام بیای؟میترسم تنها +یکم اونورتر وایسا پارک کنم تو آسانسور عطر مردونش پیچیده بود.چقد خوب بود.هیچوقت تجربه همچین بویی نداشتم.مهدی که همیشه عطر حرم میزد بابامم اصن بیگانه بود با این چیزا.شیطنتم گل کرد.جلوی پاش به بهانه بند کفشم خم شدم.زیر چشمی از تو آینه نگاش میکردم چقدر نجیب بود این پسر سرش تو گوشیش بود و اصلا توجهی به اندامم نکرد.چقدر دلم میخواست بهم توجه کنه ولی هیچی.وارد خونه شدم.گفت من همینجا منتطرت هستم تو برو و وسایلت بردار بیار.وارد حموم شدم برقو که روشن چشمم به سوسک افتاد.برعکس خیلی از دخترا از سوسک نمیترسم.بی توجه رفتم سراغ شورت و سوتینم که آویزون بود.فکر سیاهی به سرم زد.خودم دراز کردم و همزمان با کوبیدن پاشنه پا به زمین در حالی که شورت و سوتینم دستم بود جیغ کشیدم.5 ثانیه نشد که رامینو جلوی در حموم دیدم و با چشمای بهت زده به سمت سوسک اشاره کردم و خودمو بلافاصله پرت کردم تو آغوش رامین.با دستای مردونش زیر باسنم بود.دستای خودمم دور گردنش حلقه شده بود و شورتم روی شونش بود.انقد با اون شورت راه رفته بودم که بوی عرق تیزش بینی خودمو میزد.دیدم خیلی ضایس اه ادامه بودم.شورت و سوتینو همونجا روی زمین ول کردم.همونجوری تو بغلش منو برد به سمت پذیرایی و روی مبل نشوندنم و خودش رفت حموم.صدای کشتن سوسکو شنیدم نشسته بودم و بغض کرده بودم که دیدم رامین با شورت و سوتینم از حموم خارج شد.داخل پلاستیک گذاشت و روی وسایل دیگم گذاشت. +همیناست وسایلت؟چیز دیگه ای نداری؟ -نه ممنون +بزار کمکت کنم بریم تا آسانسور.پات خوبه؟اگه درد داره بریم بیمارستان -نه یکم ضربه دیده خوب میشه خودش از زیر بغلم گرفت و با کمکش بلند شدم.باز هم خودمو تو آغوش مردونش گم کردم.تو آسانسور ایستادم تا رفت وسایلمو برداشت و اومد. کل مسیر اخماش توهم بود و یه جورایی آرومو قرار نداشت منم کاملا سکوت کرده بودم. +بیا این کلید.برو تو خونه اتاق دومیه براتو.منم چند لحظه دیگه میام. -باشه.ببخشید بازم. نایلون قرصشو برداشتم و با خودم بردم بالا.نه به اون آغوش بازش برای بغل کردنم نه به اخمای توهمش.چقدر یه آدم میتونه موزی باشه. ساعت 11.5 شب بود.من که خر تر ازین حرفا بودم که هنوز بخوابم.دسشوییمو رفتم و چای دم کردم.گوشیمو برداشتم و باز هم الکی چرخیدن تو آیکونا که تازه آقا اومد بالا.اخماش وا شده بود و با یه لبخند رو لبش و چشمایی که خستگی توش موج میزد وارد خونه شد. +نخوابیدی هنوز؟ -نه بابا من حالا حالا ها بیدارم +خوبه. -میگما چرا فقط اتاق تو تلوزیون داره من میخوام فیلم ببینم ولی هیچ جا دیگه نمیشه. +خب تا الان کسی خونه من نمونده که تلوزیون بخواد. -گوشیمم هیچی روش نداره.منم هیچ کاری بلد نیستم باهاش. +بزا لباسام عوض کنم چندتا برنامه برات میریزم و یادت میدم چیکار کنی.باقیش با خودت. -باشه.مرسی همین قدم برام بس بود.امیدوار بودم بگه بیا اتاقم فیلم ببین ولی خب راضی شدم به همون چند دقیقه.باز هم شیطنت اومد سراغم.به سرم زد برم از کس و کونم عکس بگیرم تو گالریم باشه که وقتی میچرخه تو گوشی به چشمش بخوره.این بی حیا بازیم انجام دادم.وقتی گوشیم دستش بود پشیمون شدم و خدا خدا میکردم نره تو گالری و خوشبختانه نرفت.برام تلگرام و اینستاگرام و توییتر ریخت.اکانت گوگل برام فعال کرد و بسته اینترنت هم خرید و گوشیمو بهم داد و خیلی مودبانه گفت که دیگه خوابم میاد.منم خدافظی کردم.تو اتاقم دراز بودم.شورتم خیس خیس بود.باید خودمو خالی میکردم و هیچی نبود.چشامو بستم سعی کردم بدنشو تصور کنم ولی نشد.هیچ تصویری از کیر تو ذهنم نبود.تو گوگل با گوشیم سرچ کردم عکس کیر.هیچی نیاورد برام.فقط توضیحات که چی هستو اینا.رفتم اینستاگرام هم همینو سرچ کردم ولی هیچی نیومد.تلگرام امتحان کردم.یه کانال بود چند تا عکس بود که یه چیزی مثل خیار تو شورت پسرا بود ولی هیچکدوم بدون شورت نبود.تو تلگرام بیشتر گشتم.یه کانال دیگه لینک گذاشته بود از فیلم پورن.چی بهتر ازین!رو لینک زدم ولی هرکدومو امتحان کردم دیدم وارد گوگل میشه ولی باز نمیکنه و یه صفه میاره و نمیشه.اینم شانس من.فک کنم سایتشون خراب شده. برگشتم همون کانال اولی و با فکر اینکه یکی از پسرا رامینه کصمو تند تند میمالیدم و انگشتمو وسطش میکشیدم.آنقدر تکرار کردم که صدام در اومد و آه و ناله های ریزی میکردم.در حین ارضا شدن حواسم بود که صدام اتاق رامین نره و همه چی بهم بریزه.حدود 20 دقیقه خودمو میمالیدم تا ارضا شدم.همه چیو از ذهنم بیرون کردم که خوابم بگیره.ساعت گوشیمو کوک کردمو و تونستم تا صبح خواب راحتی و تجربه کنم. داستان از دیدگاه رامین: هرکار کردم خوابم نبرد.نمیدونم چم شده بود.رفتم رو تراس سیگار روشن کردم و از سیگارم کام میگرفتم که متوجه صدای گریه و ناله شدم.خیلی صدای قوی نبود.اول نگران شدم بدو بدو رفتم پشت در اتاق پریسا که صدای ناله های از روی شهوتشو شنیدم.کیرم سایز دوبل شد.چقد جذاب ناله میکرد.کاش این ناله هارو زیرم انجام میداد.با فکر کردن به بدنش و جق زدن کمتر از 5 دقیقه برای بار دوم امشب با فکر پریسا ارضا شدم.یبار که فرستادمش بالا تو ماشین با بوی شورتش و حالاام با صداش داستان از دیدگاه پریسا: صبح زودتر از رامین شدم.دستو صورتمو شستم و رفتم آشپزخونه.صبحونه گرم که بلد نبودم درست کنم برا همین بهترین گزینه پنیر بود.برای اینکه یکم جذاب و خوش خوراک بشه به شکل قلب برشش زدم یدونه خیارم برداشتم مثل تیر درست کردم و از داخل قلبه رد کردم.همین گوهی که خوردم باعث شد که آتیش درونم باز روشن بشه.این حد از حشریت نمیدونم نرماله یا نه. یه چند دقیقه ای گذشت و رامین بیدار شد.براش چایی ریختم و منتظر وایسادم که بیاد باهم صبحانه بخوریم. سبک زندگیش لااقل برا منی که با صدای نکره زن بابام بیدار میشدم و اولین چیزی که حس میکردم بوی جورابای مهدی بود بعدش آب به صورتم میزدم چایمو میخوردمو میرفتم اتاق به ادامه کپیدن یا ور رفتن با کتابام خیلی جالب بود.انگار نه انگار که من این همه براش زحمت کشیدم.یه سلام صب بخیر خشک و خالی نثارم کرد.بی توجه به چایی که براش ریختم از داخل یخچال آبمیوشو برداشت یه لیوان خوردو رفت حموم.یه 20 دقیقه ای حموم کردنش طول کشید.وقتی در اومد انگار یه آدم دیگه بود.خیلی خوش خلق و خنده رو. +اوفییییی چه قلبی -مسخره نکن میدونم خیلی بی ریخته +خیلی قشنگه آفرین -واقعا میگی؟ +اوهوم.فقط چرا این تیری که از وسطش رد شده سرش چند شاخس؟ -این مث تیر حرملس اونی که زده خیلی بدتر از حرمله بوده که تیرش چند شاخس +ای بابا.دوس داری مختار بشم توام کیان بشی باهم حرمله رو بکشیم؟ -بی مزههههه به چهرم نگاه میکرد و فقط لبخند میزد.با اینکه هیچ نسبت و رفاقت جدی ای نداشتیم و فقط همون چند دقیقه برا اولین بار بود که رفیقش بودم ولی به حرفام گوش میکرد چیزی که برای من لااقل عقده درونی بود.آدم میخواد رئیسم داشته باشه خوبه مث همین باشه. چاییش تموم شد.صبحانشم خیلی کم خورد و تشکر کرد ازم.رفت لباس بپوشه.فکر شوم کار گذاشتن گوشی داشتم ولی الان وقتش نبود شاید برای شب.یه پیراهن لیمویی کم حال تقریبا نباتی تنش کرده بود با شلوار طوسی روشن پارچه ای و یه کت بلند طوسی تا زانو.چقدر شیک بود این پسر. -رامین ناهار چی میخوای؟ +من کلا ناهار نمیام مثل دیروزه برنامم. -خو برا شام چی؟ +نمیدونم.شاید قرمه سبزی.بلدی که -آره.چه جورشم بلدم. گوه خوردم.دروغ گفتم سرم از تهم در نمیاد منو چه به این گوه خوریا. -راستی کارام که تموم شد میتونم برم بیرون یکم لباسو این چیزا بگیرم برا خودم؟ +آره بابا هر زمان که خواستی برو.راحت باش فقط با ریموت دزدگیرو بزنی. -چشم.خداحافظ +خدافظ ظرفای صبحونه رو مرتب کردم.دور بر خونه رو جمعوجور کردم و تو گوگل طرز تهیه قورمه سبزی سرچ کردم. با زور و بدبختی قرمه سبزیو درست کردم.فقط امیدوار بودم مثل همین یکی داخل عکس دربیاد. هنوز ساعت 11.5 صبح بود.رفتم یه دوش گرفتم که بوی قرمه سبزی ندم وقتی اومدم بیرون دیدم لباس خونه ای تمیز ندارم.با یه حوله دورم که فقط سینه ها و باسنمو تا حدودی پوشونده بود رفتم آشپزخونه که موبایلم بردارم زنگ بزنم رامین. -الو رامین +جلسه دارم زود بگو -ببین مغازه ها الان بازن که برم خرید کنم رفتم حموم اومدم دیدم لباس تمیز ندارم بپوشم. +نمیتونم صحبت کنم الان بهت پیامک میدم. -باشه فلن قطع کردم و با همون حوله رو مبل وسط حال لم دادم.چشامو وا کردم و اولین چیز که نظرمو جلب کرد دوربین بالای در خونه بود.شاید داره بدنمو میبینه.حس خجالت زدگی داشتم ولی این موضوع که تن نیمه لختم تو گوشیشه و میتونه نگاهم کنه حشریم میکرد و باهاش نمیشد کنار اومد.همه افکارم با صدای پیامک اومدن پرید. +مغازه ها باز هستن ولی هیچ جارو نمیشناسی.میری یجا تو پاچت میکنن یا میدزدنت(با کلی استیکر خنده).من خرید کردن دوست دارم سعیمو میکنم 6.5-7 بیام که باهم ببرمت خرید.تا اون موقعم کسی نیستش خونه یا لخت بچرخ یا از تو کمد اتاق آخری لباس بردار. وات د فاک.لخت بچرخ؟!قطعا داره نگاهم میکنه.بعد این پیامش حس خجالت زدگیم به حشریتم غلبه کردم و سریعتر از دامنه دید دوربین خارج شدم و رفتم همون اتاقه.لباسا مردونه بود ولی از لخت گشتن بهتر بود.نه سوتین داشتم نه شورت تمیز.بدون شورت و سوتین یه پیرهن سفید و یدونه شلوارک حالت کتان مشکی برداشتم و پوشیدم.شلوار که برای خودش قاعدتا بالای زانو بود ولی برا من مث یه شلوار گشاد شده بود که به راحتی از پام می افتد. کارای خونه که کرده بودم بیکار شدم.حدود ساعتای یک بود.یکم کالباس با نون ساندویچی خوردم و رفتم رو تختش دراز کشیدم فیلم دیدن.کانالها رو یکی یکی بالا پایین میکردم شاید یه کانال باشه که پورن نشون بده ولی هیچی.بی صبرانه دلم میخواست کیر ببینم.بعد اینکه هیچی پیدا نکردم رفتم سراغ فضولی کردن تو کشو هاش.کشوی زیر تلوزیونش سه تا فلش بود.یکی یکی همه فایل های فلش هارو نگاه کردم ولی همش فیلم بود.آخرین فلشو هم زدم توجهم به پوشه (عکسای گوشیم) جلب شد.وارد شدم و اووووووه چه همه عکس.با چه دخترانی.از بلوند گرفته تا مشکی.سفید مث برف و برنزه.تو ی جاهایی که اصلا نمیدونستم کجا هست.حسودی چیه بابا من فقط میخواستم چشمای اون جکو جنده هارو در بیارم برا کلکسیونم.تا ته فلش نگا کردم هیچی جز عکسای نرمال نبود فقط بدترین بخش لباس دخترا بود که اکثرا لباسای باز جلوش تنشون بود.فلشو درآوردم و گذاشتم سر جاش و با چشای اشکی دوباره دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو بالشش.فکر اینکه به جز من و خودش کدوم یکی ازین دخترا رو این تخت خوابیدن حالمو داغون کرد و باعث شد گریم بگیره. انقد گریه کردم که چشمام گرم شد و همونجا خوابم برد. صدای کسیو می شنیدم ولی حال باز کردن چشامو نداشتم. +چرا انقدر زیر چشمات پف داره.مریض شدی؟چیزی لازم داری؟ چشامو وا کردم با دیدنش یاد عکسا افتادمو بازگریم گرفت.با چشای خیس و صدایی که میلرزید باهاش صحبت میکردم: -نه هیچی نمیخوام +چرا گریه میکنی چیزی شده؟ -نه +پس برای چی گریه؟ -دلم برا داداشم تنگ شد خوب میشم کس میگفتم مث سگ دلم میخواست بزنمش ازش وحشتناک ناراحت بودم و نمیشد بهش بگم چون چنان کیر بزرگی با گفتن جمله به تو چه بهم میزد که خودم نفهمم از کجا ضربه خوردم. +میخوای بغلت کنم؟ سکوت کردم.این تنها خواستم بود.امیدوار بودم بفهمه سکوت نشانه رضایته.خداروشکر فهمید.مثل دختربچه های لوس خودمو شل کردم تو بغلش.داشتم لذتمو میبردم که این شرم لعنتی اومد سراغم.نه برای این بغل کردن ساده ها چون سوتین نداشتم مث اسکلا خودم ول کرده بودم تو بغل یه پسر.تو ذهنم خدا خدا میکردم سوتینو شورتم خشک شده باشن.سریع ازش جدا شدم و بدو بدو رفتم سمت اتاق خودم.سه بار تو مسیر شلوارکو بالا کشیدم و گرنه کون لختم نمایان میشد جلو رامین. اونشب رامین منو برد خریدامو کردم.از لباس زیر تا لباس خواب و تیشرت و شلوار و تاپ شلوارکو نمیدونم دیگه مانتو و کفشو همه چی خرید کردم.کل حقوقی که گرفته بودم و دادم رفت تازه یه مقدارشم خود رامین حساب کرد.برگشتیم قورمه سبزی خوشمزم که مزه عن میداد چون خوابم برده بود و سوخته بود و خوردیم و طبق قرار دیشب من رفتم دنبال کیر بگردم و خودارضایی رو کنم رامینم بخوابه.از این اخلاقش خوشم میومد به غذا ایراد میگرفت الحق که مادرش خوب تربیتش کرده بود. باز هم تو حسرت کیر موندم و فقط با همون کاناله سرگرم شدم.پنج روزی هم اوضاع همین شکل گذشت.و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد بینمون.منم هر روز جقی تر میشدم.بعد 5 روز پریود شدم و اون هیولای وحشی درونم تازه آزاد شد.انقدر سگ شدم که رامین بچم برای اولین بار به غذا که سوپ بود یه ایراد کوچیک گرفت و منم پررو گفتم همینه که هست اصلا اونم هیچی نگفت دیگه طفلی فقط ف خیلی خوشمزس بعدم خوابیدم ولی مطمئن بودم ناراحت شد.البته به خاطر این رفتارم مثل خر عر میزدم بازم خودشو بغل کردناش آرومم کرد.به هر حال راهشو پیدا کرده بودم هر وقت دلم براش تنگ میشد گریه میکردم که بغلم کنه.بچه خیلی با حیایی بود و دیگه بیش از حد میرفت رو مخ این حیاش.مرد مومن 12 روزه منه میشناسی 6-7 بار بغلم کردی یه دستی به سرم بکش حرکتش بده پایین سمت کونم برجستگیشو لمس کن شاید قابل دونستی کیرتو بکنی توش ولی انگار نه انگار.تقریبا دو روز از پریودیم گذشته بود.حالم چیز دگرگون بود.اگه قبلا دلم میخواست کیر ببینم.الان دلم میخواست کیر توم باشه.به دیدن رضایت ندادم.تصمیم گرفتم هرجور شده یدونشو ببینم.روز پنجشنبه بود و رامین زودتر میومد خونه.قطعا نمیتونست بفهمه این لینکی که روش زدم از کجاست و چیه.گوشیمو بردم بهش دادم: -رامین اینو یه نگا بنداز فک کنم گوگلم خرابه.هرچی میخوام برم این سایته نمیره +بده ببینم یه قلپ ریز از لیوان چاییشو خورد و تا چشمش به صفحه گوشیم خورد مث بز خندید و یکم از چایش از دهنش ریخت رو لباسش. -مرض چته بابا. +چیزی نیست ببخشید چشمم به پاتریک رو لباست خورد. -هیس شو بی ادب پاتریکم به این قشنگی +خو حالا.برا اینا باید فیلترشکن بریزی که بشه رفت داخلش. -میشه برام بریزی؟ +نه -چرا؟ +زیر 18 سال مجاز نیست باز شروع کرد به خندیدن. -اعههههه.بابا چیز خاصصی نیست که ی لینک بود برا یه کلیپ آموزش میکاپ میخواستم ببینمش. +عاااا.خو زودتر بگو حتما یوتیوب بوده چند جا تو گوگل رفت کرم ریخت باز لبخندش پدیدار شد.این سری دیگه واکنشی ندادم.برام فیلترشکن نصب کرد و راه فعال سازی شمع گفت ولی از شانس تخمی من شارژ گوشیم تموم شد.گوشیمو زدم به شارژ و رفتم دراز کشیدم اتاقم و کتاب میخوندم.درواقع همین کتاب فکرمو از همه چی دور میکرد. تو حال خودم یدفه ای رامین در زد و اجازه خواست بیاد داخل. -جانم رامین +کلیپو دیدی؟ -نه شارژش تموم شد زدم به شارژ.کتاب میخونم. +میخوام برم باشگاه.دوست داری باهام بیای؟ اعماق وجودم میخواست که برم ولی فیلمای پورن انتظارمو می کشید.بین این دوراهی گیر کرده بودم ولی دیدن بازو ها بدن لخت رامین خودش فیلم سوپر بود. -آره میام. +حله آماده شو پس -رامین.یچی میگم نخندیا.لباس چی باید بپوشم اونجا.آخه غریبه هستش +معمولا خانوما لگ مشکی میپوشن دگ اگه داشته باشی البته -ندارم نه. +خو پس لباس باشگاهم میخوای.بزا دربیایم اگه جایی باز بود میگیریم. -باشه. اخلاقش عوض شده بود یکم.بهم بیشتر توجه میکرد.هیچوقت منو با خودش یه مکان عمومی نبرده بود ولی الان برای اولین بار برد منو باشگاه با خودش.حس یه شیر بهم میداد جوری که با چشماش و نگاهش ازم حفاظت میکرد که بقیه نگام نکنن.مث مهدی نبود که یک بار نزدیک بود آدم بکشه بخاطر زنش. -برنامه امروزت چیه؟ +پا دارم ولی نمیزنم.باهم هوازی تمرین میکنیم. -به خاطر من بهم نریز برنامتو من همین جاها یکم چرخ میزنم. +نه بابا اوکیه.حوصلشو ندارم دنبال بهانه ام. -اوکیه پس.اولش چیکار کنیم +باید اروم بدوییم که گرم بشه اول بدن. -حله پس من فرار میکنم تو گرگ شو منو بگیر +خیلو خب ولی اگه بگیرمت میخورمت -هه اول منو بگیر بعدا درباره خوردنم صحبت میکنیم -آخرشم که نتونستی منو بگیری.فک میکنی برا خودت خیلی سرعتت بالاس و ورزشکاری؟! من باشگا نرفته اینم. +خیلی سریع میرفتی نامردی بود.اگه نفس داری تردمیل بریم -بریم -5 دقیقس داریم با سرعت 5 میریم بسه دیگه خیلی تنده خستم کرد. +بیار رو سه سرعتتو.ازینجا به بعد آروم آروم کم کن سرعتتو تا خاموشش کنی -تو نمیای؟ +5 دقه دگ مونده واسم یه دفعه ای سرعت و برد رو هفت.عوضی بیشعور بهم رحم کرده که نگیرتم یا میخواست منو نخوره؟!شاید خجالت کشیده.عب نداره حالا سرعت هفتم انقد بالا نبود منم میتونستم.بعد یک دقیقه رفت رو 10 یک دقیقه بعدش برد رو 13 حس کردم همینجوری ادامه بده تیکاف میکنه میره برا پرواز.سه دقیقه با همین سرعت دویید و بعد آروم آروم سرعتو کم کرد و اومد پایین.نگاه با عضلات پشت پاش افتاد. -بهم رحم کردی که نگرفتیم؟ +نه.شانس آوردی گرم نبودم وگرنه میگرفتمت -الان گرمی دوباره بریم؟ +نفس ندارم دیگه -خیلیوخوب توم هی بهانه بیار. حرکتایی که میگفتو انجام میدادم.تمام سعیمو میکردم و کونمو تو این شلوار جذب بهش نشون بدم.فرم باسنم معمولیه.افتاده و چرتو پرت نیست.در کل هم بدنم اسکینیه.سینه هامم سایزش 70 عه.تو خودم بودم که صدام زد +پریسا -جان +بیا قدتو اندازه بگیرم -قدم چرا وا +161.بلندتر به چشم میای ها -حالا تو وایسا +نمیبینم.آقا ببخشید میشه قد دوستمو ببینید. #حتما خانوم.187 -خیلی ممنون. +مرسی داداش علی #چاکریم -چقد بلندی تووووووو.میگم چرا هر وقت بغلم میکنی حس میکنم بچتم. +لباس بپوش بریم دیگه بسه تمرین -اوکیه تو این فاصله که من لباس عوض کردم خودش رفت دوش گرفت نامرد. تو ماشین: +میگما پریسا چرا فرار کردی واقعا؟ -تو بودی پیش زن بابات که زندگیتو ازت گرفته بود میموندی؟ +حق داری.خو چرا پیش داداشت نرفتی؟ -اون داداشم نیست اصلا.من یدونه داداش داشتم که مهرداد بود مهدی فقط آقابالاسر بود +آشپزیو کی بهت یاد داده؟ -چرا میپرسی؟ +میخوام بدونم -زن بابام. +ای تف تو قبر باباش -واااا بیشعور مگه چشه آشپزیم +هیچی عزیز خیلی عالیه.دو هفتس تنها غذایی که خیلی خوش خوراک بوده و درست کردی نون پنیره اون با خیار از توش رد شده -گمشو اصن دیگه درست نمیکنم. چشامو اشکی کردم و پشت چراغ قرمز بغلم کردو شروع کرد منت کشی.هرکاری کرد آشتی نکردم.ازین بچه هایی که گل میفروختن اومدن.یکیشونو صدا زد که بیاد +عموجون شاخه ای چنده؟ #رز میخوای یا مریم؟ +نظر خودت چیه؟ #برا این خانوم زیبا جفتش هم کمه +پس همشو بده اون دختره هم صداش کن گلای شب بو داره #بیا.18 تا شاخص برای اینکه از دلم در بیاره 30 تا شاخه گل خرید.جواب داد خر شدم و از دلم دراومد. شام رفت کنتاکی گرفت و یه عالمه سیب زمینی. +پریسا میخوام یه سریال جدید شروع کنم.پایه ای باهم ببینیم؟ -آره.از بیکاریم که بهتره. جلو سوپر مارکت ایستاد.چند دقیقه بعد با یه نایلون پر اومد.داد دست من.نگاه کردم توش انرژی زا بود پاستیل بود ماست سبزیجات بود دیگه نمیدونم شکلات و لواشک و آبمیوه سیب و انگور و کمپوت آناناس.فک کردم رفت حساب کنه ولی دیدم خودشو مغازه دار هر کدومشون دوتا کارتون بزرگ دستشون اومدن و گذاشتن تو ماشین. وحشتناک دلم میخواست بدونم چی خریدهههههه ولی فقط باید خویشتن داری میکردم تا برسیم خونه.بدون شک تا همین لحظه از عمرم بهترین روز زندگیمو تو این تاریخ تجربه کردم. خونه رامین ساعت6 عصر: -رامین بزا من یه دوش بگیرم بعد فیلم ببینیم +باشه منم تا موقع اینارو آماده کنم و دوش میگیرم. -میام خودم درست میکنم تو راحت باش +برو حالا باشه. رفتم حموم دوشمو گرفتم و تر تمیز خواستم بیام بیرون که چشمم به کصم خورد.همه جای بدنم کلا خیلی کم موعه به حدی که موهاش ظریفه و اصلا دیده نمیشه جز زیر بغل و کصم.خودمم از پشم بدم میاد برا همین همیشه شیوم میکنم.کرم مو بر زدمو نشسته بودم به کصم فکر میکردم.نه اینکه ازش ناراضی باشم ولی مال بقیه دوستمو که دیده بودم با مال من فرق داشت.مال اون یه جورایی همه جاش تپلی بود ولی مال من انگار خود کصم پف کرده باشه.بعد دیگه مال اون هیچی ازش مث زائده در نیومده بود ولی مال من یه تیکه از گوشت داخلش یکم زده بود بیرون ازش.انگار کصم داره زبون درازی میکنه.تنها برتری که حس میکردم تو کصم نسبت به مال مائده دوستم این بود که مال من روش سفید و حالا یکمی گندمی بود و داخلش گلبهی و اون گوشته که گفتمم قرمز و صورتی ولی مال مائده روش تیره بود یکم وقتی بازش میکرد که داخلش دیده بشه اطرافش صورتی بود و اون گوشته سیاه.یکم خودمو مالیدم و حال کردم با خودم و زدم از حموم بیرون.موهامو یه حوله دورش بستم و یه شورت و سوتین طرح پرچم آمریکا داشتم پوشیدمو بلوز شلوار تنم کردم و رفتم دیدم همه چیم آماده کرده.دلستر انگور و چیپس و پفک و کرانچی و پفیلا و ماست سبزیجات و کالباس و دیگه نمیدونم لواشک پاستیل و همه چی.شام همونم که انتظار می کشید.ساعت هنوز 7 شب بود و می خواستیم سریال ببینیم.شامو گذاشتیم یخچال که بعدا بخوریم.سریالی که گذاشت اسمش گیم آف ترونز بود.قسمت اولش هنوز تازه به نصفش رسیده بود خوراکیامون و اشتهای جفتمون تموم شد.محو فیلم بودم که حدس بزن چیشد.اون ملکه با داداش داشتن سکس میکردن.وحشتناک خجالت کشیدم.تقریبا داشتم انگشتای دستامو میشمردم ولی خب نمیشد از این سکانسا دل کند.زیر چشمی نگا میکردم هی.واقعا باحال بود و حسابی آتیشیم کرد.کصم داغ کرده بود باز.قسمت دوم و سومو چهارمو دیدیم و فقط هی دیوونه تر میشدم به قدری که خودمو آروم آروم به رامین نزدیک میکردم.بدون فک کردن به آینده کارم به عواقبش فقط خودمو بهش میچسبوندم.انقدر نزدیکش شدم که متوجه دستای مردونش روی موهامو شدم که دارن نوازشم میکنن.حالمو خراب خراب بود.با چشمای خمارم خماریو از تو چشای رامین میخوندم و این یه حس متقابل بود.پرده های عفت بین تا زمانی که اون گولاخه دنریسو چار دستو پا کرده بینمون پا بر جا بود ولی بعد اون سکانس قلبم به عقلم غالب شد. لبامو آروم روی لباش گذاشتم بوسیدم و سریع برداشتم.اخماش تو هم رفت و فقط نگاهم میکرد.آماده پرخاش عجیب و غریب از رامین بودم.از رو تخت بلند شدم که آتیشش دامن گیرم نشه ولی ثانیه آخر بازومو گرفت، منو روی خودش کشوند و لب هاشو روی لبام فشار داد.بلد نبودم لب بگیرم برای همین هرکاری اون میکرد منم تکرار میکردم.زبونش و طعم دهنشو حس کردم.خمیر دندون اکالیپتوس شو زده بود.تندی و خنکی دهنش تضاد زیبایی با تن داغ و شیرین من داشت.چند دقیقه ای میشد که فقط لب میگرفت و گردن و لاله گوشمو میمکید و منم هی خیس تر و داغ تر میشدم. +مطمئنی این درسته؟ آب دهنمو قورت دادم و هیچی نگفتم وجودم سراسر غرق در لذت بود و از عمق وجودم همچین چیزی میخواستم ولی میترسیدم. ازم فاصله گرفت و بلند شد.دست به موهاش کشید و قصد داشت از اتاق دربیاد ولی جلوی در اتاق گرفتمش -هیچوقت به این اندازه فک نمیکردم کار درستو انجام بدم فرصت صحبت کردن بهش ندادم باز هم لبامو چسبوندم به لب هاش و این بار دستشو خودم گذاشتن رو سینه هام.با ولع لب هامو میخورد و به سینه و باسنم چنگ میزد.لب هاشو جدا کرد که اون لبای پاستیلی حشری کننده خوشمزشو تکون داد: +چرا عکس کیر؟!میخوای یدونه واقعیشو ببینی؟ نفسم حبس کردمو با علامت سر تاییدش کردم. داستان از دیدگاه رامین: مطمئن بودم که اشتباه بود ولی زنده باد اشتباه خوب من. تیشرتمو درآوردمو.به سمت هجوم آورد و رو تتو هام دست میکشید.همین باعث شد چند لحظه ای مکث کنم و همین لمس ها و مکس ها و ثانیه های بدونه عقربه خوردن لب هاش دلیل راست شدن کیرم شد.تا حدی فشار روم بود که حس کردم اگه درش نیارم از تو شلوار منفجر میشه.با یه بوسه از گونه پریسا عقب روندمشو و شورتو شلوارمو همزمان درآوردم.قفل نگاهش از روی کیرمو با هیچ کلیدی نمیتونستم باز کنم. -میشه دست بزنم؟ +راحت باش خیلی کنجکاوانه همه جای کیرمو نگاه میکردم و دستمالی میکرد.برخورد دستای نرمش با کیرم حس زندگی مجدد بهم میداد. -چه باحاله این +شاید اولین کسی باشی که به کیر میگه باحال -چرا به چیزای زشت میگن کیری این واقعا بامزه نگاه کن خوووو حرف زدنش درباره کیرم اونم با این شکل و تعریف ها منو برد تو دنیای دیگه. +تو افتخار نمیدی ببینم بدنتو؟ یه دستش دور کیرم و اون یکی دستش هم روی تخمام بود و بهم گفت: -رامین خودت دربیار لباسمو من دستم بنده لباساشو آروم و با ملایمت با بوسه های ریز به لبها و و گونه هاش درآوردم.تنها چیزی که تو نگاه دوخته شدش به کیرم میدیدم شیطنت بود. با دیدن ممه هاش برق ازز سرم پرید یه دختر اسکینی و انقدر ممه؟!کس نمکیم گل کرد بعد دیدن ست شورتو سوتینش گفتم مرگ بر آمریکا و ستو از تنش درآوردم.نیپلاش صورتی بود با یه هاله کمرنگ گلبهی.طیف رنگی بدنش فوق العاده جذاب و حشری کننده بود.سینه نیپلشو میخوردم با یه دستم سینه دیگشو میمالیدم و با دست دیگم کصشو از رو شورت نوازش میکردم.با همون برخورد اول دستم به شورتش متوجه خیسی بیش اندازش شدم.اینقدر خیس بود که هر لحظه امکان رد شدن ترشحاتش از شورت بود. +پریسا چشاتو ببند و ازم یکم فاصله بگیر. انگار تو حرفم طلسم وجود داشته باشه.رام رام بود.رو زانوهام نشستم و شورتشو از پاش دراوردم.دستشو از خجالت گذاشت جلوی کس سفیدش.بی صبرانه دلم میخواست ببینم داخلش چه رنگیه.سرمو نزدیک کصش کردمو زبونمو با فشار بین کصش و به سوراخش رسوندم تا بالا کشیدم.بیرون دادن نفس حبس شدش و لرزه بدنشو حس کردم.کمی تو همون حالت ایستاده کصشو لیسیدم و رو تخت درازش کردم.پاهاشو از هم باز کردم و صخش گلبهی کصش نمایان شد.چقدر جذاب بود اندام های جنسیش.بی وقفه روی کصش زبون میکشیدم و زیاد طول نکشید تا از واکنشش کلیتوریسشو پیدا کردم.چند ثانیه مداوم کلیتوریسشو لیسیدم و دیدم بدنش در حال فرار کردنه.با دستام محکم از شونه هاش گرفتم و به کارم ادامه دادم.انقدر ادامه که دادم که حرکات غیر ارادی رون پاش به شقیقه هام فشار وارد میکرد اما بیخیال نشدم و بعد چند ثانیه جیغ نسبتا بلندی کشید و بدنش لرزید و کمی آب بیرنگ از کصش خارج شد.بغلش کردم و سرمو بردم بین سر و شونه هاش و با بینی و سرم ضربه های آرومی به چونه پریسا میزدم تا چشم هاشو باز کرد و لبخند روی صورتشو بهم هدیه داد. -بهترین روز عمرم رو تکمیل کردی برام +خوشحالم عزیزم -ببخشید ملاف رو به گند کشیده شد چرا یه دفعه جیش کردم +جیش نکردی عزیزم ارضا شدی -تو ارضا شدی؟ +نه -چیکار برات بکنم؟ +همون کاری که من کردم -میشه یکم بهم فرصت بدی؟ +هر قدر که تو بخوای.اصن میتونیم دیگه جلوتر نریم -فیلممون چی شد؟ +تموم شده این قسمت -اع.ساعت چنده؟ +یازده و نیم! -گرسنمه +پاشو لباس بپوش دستو صورتتو بشور بیا شام بخوریم.من میرم گرم کنم. -باشه داستان از دیدگاه پریسا: رفتم اتاق خودم لباس خواب توریه پوشیدمش.بالاخره به درد خورد.برای اولین بار کیر دیدم.برعکس خیلیا که اولین بارشون کیر از تو عکس میبینن من واقعیشو دیدم.اونم چه کیری!به اصطلاح کیر خر بود!شاید 14-15 سانت طولش بود و خیلی کلفت بود.انقدر که دستای من دورش حلقه نمیشد.حتی فک نکنم دست خودشم کامل دورش حلقه بشه.وزنشم زیاد بود یه جورایی رو دستم که بود کوچولو سنگین میزد.ولی کیوت ترین بخشش تخماش بووووود.چقد گوگولی بودن.تازه یادم افتاد که واییییییی کصمو رامین دیده.ینی خوشش اومده؟زشت نبوده؟اگه زشت می بود که نمی خورد واسم.شاید تو رودروایسی مونده؟اینا همه سوالاتی بود که از خودم میپرسیدم و با در زدن و صدای رامین زنجیره افکارم پاره شد. +پریسا جان نمیای هنوز؟ -چرا اومدم. پریسا جان؟!چه مهربون!این همون رامینیه که به زور بهم میگف پریسا و همیشه بچه صدام میزد؟ اسیر معجزه سکس شده بود. موقع شام هیچ کدوم حرفی نمیزدیم.حتی تو چشمام نگاه نمیکرد.من الان واقعا نیاز به توجهش داشتم.اونم مثل من یه لباس خواب پوشیده بود با این تفاوت که جنس اون با لباس حریر من فرق داشت. -از کجا میدونستی که میخواستم عکس کیر ببینم؟! بچم خندش گرفت و غذا پرید گلوش +اون سایتی که رفتی و سرچ کرده بودی عکس کیر و خب صدای ناله های شبونت -برا همین امروز انقدر بهم محبت کردی؟!که کیرتو بدی دستم؟! +وا.پریسا؟مگه اسباب بازیه که بدون داشتن حس بدمش دستت -نه خیرم منو برا خودم که نمیخوای وگرنه چرا محبت نمیکنی بهم بازم چشامو اشکی کردم.غذاشو ول کرد و اومد نزدیکم.می خواست لبامو ببوسه رومئو اون سمت کردم و نگاهمو ازش دزدیدم.انقد خودشو و منو لوس کرد که برگشتمو بوسش کردم و گذاشتم منو بوس کنه. +ببخشید عزیزم.خجالت کشیدم یه لحظه -خجالت؟ به به حالا میتونستم کیرمو بریزم توش.فقط امیدوار بودم شورت پاش نباشه.همونجوی که غذامو میخوردم خیلی ریلکس پامو رسوندم به صندلیش و گذاشتم بین پاشو کیرشو پیدا کردممممم +عزیزم الان؟ -چجوری روت میشه تو چشای کسی که 13 سال ازت کوچیکتره و کیرتو میماله نگا کنی و خجالت نکشی؟! +پس میخوای اذیت کنی.خیلوخب! بینگو.حرکت غیر منتظره بلند شد با کیر آویزون اومد کنارم نشست. +اومدم اینجا که راحت تر باشی. -بزا شاممون تموم بشه بریم سراغ بقیه فیلم بهت میفهمونم بچه پررو. دیگه مکالمات عادی بینمون برقرار بود تا زمانی که رفتیم دوتایی رو تخت و قرار بود جفتمون لخت بشیم بغل هم دیگه باشیم فیلمو ببینیم.رومون پتو کشید که سرما نخوریم منم از اول تا آخر فیلم با کیر رامین ور میرفتم اونم فیلمو نگاه میکرد… ساعتای 4 صبح اینا بود که بعد دیدن یک فصل کامل من رفتم تو اتاق خودم و رامینم اتاق خودش خوابید ارادتمند همه دوستان کاتانام. نوشته: katana
    • خیانت × آنال × زن شوهردار × داستان سکسی × داستان آنال × سکس آنال × سکس زن شوهردار × داستان زن شوهردار × روانی از قفس پرید - 1 سه روز تعطیلی هر روز داشت واسم مثل کابوس رد میشد همه رفته بودن مسافرت گردش من باید خونه میموندم حوصلم داشت سر می‌رفت یک روز هم از این تعطیلات مونده بود علاف از صبح تا شب مغازه بودم همش زندگیم شده بود کار کار کار تفریح واسم بی معنی شده بود خانمم زنگ زد دوستان و اقوام چند تایی قراره بیان واسه آخر هفته ویلای ییلاقی که پدر زنم‌ داشت گفت اگه ممکنه هماهنگ کن حداقل امشب اینجا باش هم تو تنها نباش هوایی عوض کن هم جمع جمعه تو نیستی ما غصمون میگیره هم زندگی تکراری تو یک روز عوض کن تا حدودی حق با اون بود همش زندگیم شده بود کار کردن پول در آوردن ولی وقتی مزه اون پولو نچشی چه ارزشی داره ساعت هفت شب بود درسته دیر وقت بود ولی قرار بود تا ساعت چهار پنج صبح بزن و برقص باشه هوا با اینکه فروردین شده ولی سرما خودشو داشت اونم چه سرمایی مخصوصا توی ویلای ییلاقی که نزدیک کوه بود زنگ زدم به یکی از دوستام که قرار بود توی اون مهمون های دعوتی اونا هم باشند نود درصد دعوتی ها اقوام درجه یک و دو بودند و چند تا دوست هم بودند که اسمشون دوست بود چون همشون خانواده نسبی و سببی بودند با اونا هماهنگ کردم چند تا خورده ریزه گرفتم و از یخچال فروشگاهی که همیشه چند تا شیشه مشروب دارم یکیشو که پلمپ بود برداشتم منتظر دوستم که برسه نیم ساعتی نشده بود که گوشیم زنگ خورد زدم بیرون دیدم با خانمش و یک دختری که نمی‌شناسم و خیلی جذابه اومدن دنبالم من نخواستم همسرش از ماشین پیاده بشه و هم میخواستم با این خانمه که نمی‌شناسم تا حدودی گرم بگیرم رفتم در پشت باز کنم دیدم خانمش پیاده شد هرچی اصرار کردم قبول نکرد مجبور شدم بشینم صندلی پشت ضد حال اساسی بود چهل دقیقه ای تا ویلا راه داشتیم از هر دری حرف زدیم توی راه متوجه شدم این خانم جذابه دختر خاله همسر دوستم هست که تازه طلاق گرفته و 17 سال کانادا بوده تازه برای فروردین و برای دید بازدید اومده ایران خیلی سکسی و نازک تنش کرده بود توی این هوای خنک تا حدودی لباسش مناسب نبود ولی ویلا داخلش می‌تونست گرم باشه ولی از در ورودی باغ تا ویلا حداقل صد متری راه داشتیم مطمین بودم یخ می‌کنه و میتونم توی اون چند دقیقه یه بازدید کامل از تن بدنش داشته باشم خیلی کم حرف شده بودم توی ماشین فقط فانتزی سکس با نسرین رو داشتم خیلی خوش برخورد و جذاب و تا حدودی حراف بود همچیز واسش تازگی داشت حقم داشت بعد 17 سال برگشته بود ولی خیلی خوب فارسی حرف میزد نزدیکی‌های باغ که رسیدیم بارون شروع به باریدن گرفت بارون که چه عرض کنم داشت سیل می‌بارید توی دلم گفتم به به ببینم میشه این لباسهای سکسی و نازک بچسبه بدنشون ما هم یه دل سیر رویت کنیم رسیدیم در باغ مسعود پیاده شد و در رو واسه خانمش باز کرد و منم دست نسرین رو گرفتم که لیز نخوره یه کفش ده سانتی بلند پوشیده بود نصف لباسش باز بود و یکم دقت میکزدی از نافش تا خط کوسش همش باز بود فقط لباسش یکم از سینهاشو گرفته بود و از دستم باز بود یه تتو خیلی بزرگ پشتش داشت که خیلی خوشگل بود کاپشنی که داشتم رو انداختم رو شونه اش گفتم هم سرد شده هم بارون میاد آروم آروم بخاطر کفش نسرین ما وارد باغ شدیم خانمم توی بالکن اصلی باغ وایستاده بود داشت سیگار می‌کشید ما رو دید مخصوصا خیلی من که خیلی صمیمی زیر بغل نسرین رو گرفته بودم داشتم کمکش میکردم با تعجب گفت خوش اومدین با سرش بهم اشاره کرد این کیه با سرم توضیح دادم میگم بهت وایستا پله ها رو رفتیم بالا رسیدیم در اصلی خونه باغ که واقعا کاخ میشد بهش گفت نسرین زو راهنمایی کردم مسعود هم با خانمش رسیدن با خانمم سلام علیک کردن رفتن داخل گفتم این خانمه اسمش نسرین دختر خاله مونا هستش گفت چه عجب گفتم من چه بدونم طرف کانادا بوده بعد چند سال برگشته ایران گفت اونو نمیگم چه عجب اونجوری بغلش کرده بودی کم‌ مونده بود لب ازش بگیری گفتم چی شد بی جنبه شدی گفت من بی جنبه نیستم داری شیطنت می‌کنی میگم مراقب باش ته تهش اینه قراره بکنیش حرفی ندارم ولی با هر ننه قمری نه گفتم خودم هم عقل دارم هم موقعیت می‌دونم چیه کلافه رفتم تو گفتم کاش اصلا نمیومدم رفتم تو تعداد مهمونا خیلی بیشتر از اون تعدادی بود که تصور میکردم سه تا باجناق هام یه گروه تشکیل داده بودند و داشتن واسه همدیگه از پولهاشون گنده گوزی میکردن و خالی میبستن منم باید چند دقیقه دیگه به اون جمع اضافه میشدم دو تا خالی میبستن اینا مثل سگ بیفتند به جون همدیگه تا ثابت کنند که پول کی بیشتره با بیشتر مهمونا آشناییت داشتم سلام علیک کردم یخ دفعه یادم افتاده از روی هوا بازی شیشه مشروب موند توی ماشین مسعود رفتم پیششون دیدم مسعود نیست ولی مونا با نسرین وسط دارند میرقصن دیجی هم داره چند تا آهنگ چرت پخش می‌کنه بیشتر زن ها ریختن وسط منتظر موندم مونا رقصش تموم شد کرم رقصش خوابید اومد میز خودشون گفتم سویچ ماشین بده گفت دسته مسعوده رفت بیرون منم رفتم بیرون هرچی مسعود گشتم کلا نبود گفتم شاید ماشین خودش باشه بارون خیلی شدیدتر داشت می‌بارید دو سه تا از مهمونا هم تازه رسیدن باهاشون سلام علیک روبوسی کردیم اونا اومدن داخل باغ من رفتم بیرون اومدم طرف‌ماشینا با اینکه کل جاده آسفالته ولی گل‌هم بود بعضی جاها مراقب بودم کفشم کثیف نشه یکدفعه دیدیم ماشین مسعود چه تکونی میخوره تموم چه تکونی گفت ای بی حیا نرسیده کوس بلند کردی یکدفعه کل بدنم لرزید این مراسم بیشتر اقوام بودند غریبه نبود زن خودش هم بالا بود پس کی می‌تونست با مسعود اومده باشه توی ماشین و سکس کنه نزدیک شدم استرس و ترس داشت دیونه میکرد میخواستم بیخیال بشم و برگردم ولی فضولی میگفت برو جلو ببین کیه نزدیک شدم فقط چند سانتی متر با ماشین فاصله داشتم بخار کرده بود ماشین اصلا توش دیده نمیشد و جوری توی بحر سکس بودند که اصلا متوجه نمیشم کسی اومده پیششون مخصوصا که بارون هم داشت میومد صدای شر شر بارون هم جا رو برداشته بود هرچی دقت کردم توی ماشین ببینم دیدم اصلا دیده نمیشه دو سه دقیقه تلاش کردم دیدم نه اصلا نمیتونم چیزی ببینم خودمو زدم به خریت در ماشین باز کردم گفتم باز میکنم نهایتش یا طرف میشناسم در حین دادن میبینمش منم یه راه میکنم بهتر میگم اومدم مشروب بردارم نشناسمم از مسعود اتو دستم نگه میدارم شاید بتونم حداقل به این نسرین یه برنامه ای برم در باز کردم سرم درد گرفت باورم نمیشد چی دارم میبینم گیج و منگ شدم دختر کوچیکه باجناق بزرگم بود داشت پزشکی میخوند اونقدر خوشگل و جذاب بود که با اینکه بالای صد تا خواستگار داشت هم بخاطر خودش و به خاطر پول باباش باورم نمیشد مسعود داشت کوس و کون اونو جر میداد التماس مسعود رو میکرد واسه محکم کردنش وقتی در رو باز کردم کل جریان یک یا دو ثانیه طول نکشید هر کدومشون افتادن به گوه خوری تورو خدا کسی ندونه یه خریت هست کردیم توجیه های چرت و پرت گفتم یه لحظه زبون به دهن بگیرین به من چه که چچه غلطی میکردین من اومدم شیشه مشروب بردارم برم بهتون خوش بگذره کیر مسعود جوری خوابیده بود که فکر کنم نیم ساعتم همه مجلس لخت میشدن بلند نمیشد ولی فاطی فقط با یک دست روی خط کوسشو گرفته بود اسمش فاطمه زهرا بود ولی هممون می‌گفتیم فاطی ولی دوستاش بهش پارمیدا میگفتن شیشه رو که برداشتم راهمو کج کردم برگشتم گفتم تو آخه قرار بود اگه کسی رو دیدی بکنی و خوش بگذرونی چی شد کلا فاطی اخلاقش جوری بود عمرا جرات میکرد کسی بهش نزدیک بشه حتی سلام علیک کنه که برسه که بخواد با یک مردی که حداقل بیست پنج سال از خودش بزرگتره بده دیدم توی حین تفکراتم صدام کرد عمو عمو دیدم جاشه که بگم گفتم جونه جوجه عمو چیه نترس به کسی نمیگم خوش باشین چیزی گفت که تک تک سلول های بدنم هنگ کرد گفت تو اگه دهنت قرص باشه فردا صبح نوبت توست گفتم یعنی چی گفت تا آخر شب منتظر باش میبینی واقعا نمی‌دونستم چی به چیه شیشه مشروب خیس شده بود لباسام خیس بود موهای سرم بهم خورده بود اومدم توی باغ رفتم توی ویلا مونا دنبال مسعود میگشت گفتم بهش توی ماشین داره دود میزنه داره میاد غر میزد همه جا باید بره مخفی کاری کنه چه واجب بود بره یکبار نمیزد چی میشد گفتم بیا داخل دست مونا رو گرفتم با خودم بردم تو دستم به مونا که خورد کیرم‌ مثل تخته شده بود جوری حالی به خوبی شدم که خودشم متوجه شد چون مشروب هم خورده بود خودشم همراهیم کرد بیشتر خودشو مالید بهم منم از خدا خواسته یک دفعه گفتم مونا من کل لباسام خیس سرمم خیس هست میرم اتاق لباس اینارو عوض کنم میای کمک یه دفعه با خنده شیطنت آمیزی گفت چی؟؟ کمک کنم؟ به خودت بیا… گفتم یعنی چی متوجه نمیشم گفت همون که الان به زور جا دادیش و داره واسه من تعظیم می‌کنه منم انداختم کوچه پررویی گفتم جفتش گفت الان نمیشه ولی بعداً برات اکی میکنم فقط الان در حدی که اروم بشی گفتم پس بیا تا عالم آدم متوجه نشدن رفتیم اتاق لباس هر آن میترسیدم یکی در باز کنه با سشوار موهامو خشک میکردم مونا هم داشت واسم ساک میزد اونقدر استرس داشتم که یک ساعتم ساک میزد ابم‌ نمیومد ولی این حسن رو داشت که فهمیده بودم مونا بده هست و میتونم باهاش برنامه کنم با سشوار یکمم لباسامو خشک کردم گفتم‌ مونا تو برو منم تا یکم دیگه میام زشته یکی میاد میبینن واسه شنبه یکشنبه باهات تماس میگیرم میریم ویلای خودم گفت باشه اون یواشکی رفت بیرون مخصوصا یکمم رژ زد موهاشو یکم عوض کرد حالتشو اگه کسی دیدی فکر کنه واسه تمدید میکاپ و آرایش اومده اون رفت من هم دو سه دقیقه دیگه در اومدم دیدم قاطی تنهایی داره به زور راه می‌ره ادای آدمهایی رو بازی می‌کنه که پاشون پیچ خورده ته دلم گفتم کون دادی پاتو چرا گرفتی خندیدم بهش گفتم نمی‌دونستم از کون به پا ربط داره گفت هیس آروم قرار نشد عالم آدم بفهمن من میرم‌موهامو خشک کنم لباس عوض کنم بیام گفتم باشه در اومدم اومدم پیش جمع ولی اصلا توی محیط نبودم همش ذهنم به دو تا موضوع بود چی شد امشب اتفاقی کارهایی پیش رفت که عمرا فکر نمی‌کردم نکنه مونا مست بود واسم ساک زد فردا محل سگ هم نذاره حتی خود فاطی شاید اتو داره دست مسعود و اینکه چرا با اون هست داشت توی مغزم راه می‌رفت خانمم دست گذاشت رو شونم گفت کجایی گفتم اینجام گفت راست میگی ده بار صدات کردم بیا باهم برقصیم یکم باهاش رقصیدم ولی چشمم فقط به مونا و قاطی و نسرین بود نمی‌تونستم از هیچ کدومشون دل بکنم … نوشته: اژدهای هفت سر با وجود
    • خیانت × بیغیرتی × زن شوهردار × داستان سکسی × ساره، یک شیطان سکس، یک زنجیر نامرئی برای مردان هوس باز یا یک قلاب طلایی برای زنان فاحشه؟ بر اساس یک نظریه ی نا محترم مردان همیشه زنانی که به آنان خیانت میکنند را در ذهن خود بیشتر ارزشمندتر میپندارند. این رو فهمیدم و روابط‌ و زندگیمو بر همین اساس شکل دادم خودم رو تبدیل کردم به قطره ی جنون ،عصاره ی شهوت برای مردانی‌که تعدد زوجین را افتخار میدانستند و همیشه به تعداد زیاد دوست دختران خود افتخار می کردند اما من ساره در آستانه ی سی سالگی باید تصمیم مهمی میگرفتم اسیر کنم یا اسیر شوم؟ خسته از روابط یک شبه و روابطه هایی که عمرشان از عمر یک پشه هم کمتر بود هنر میکردم یک ماه جواب یک پسر را میدادم و لا به لا ی همان یک ماه هم کیس های جدید را ورق میزدم اما در این سن و سال آرام آرام باید به فکر یکجانشینی و دوری کردن از کوچ های متعدد باشم عمر زیبایی من شاید به شماره افتاده باشد پس باید آرام آرام به متمرکز شوم فصل اول: رئیس منم! ظاهر کلاسیک و بوی عطر تلخ ، سیگار های ایتالیایی ،ماشین آلمانی ،خاطرات سفر به اروپا و تست کردن شراب بیست ساله و قهوه ی دویست یورویی شاید برای یک دختر دبیرستانی بتونه تصویری از یک مرد رویایی ایجاد کنه اما برای زنی که سالهاست تنها هنرش مدیریت مردان و اغواگری این ادا و اصول ها به شدت نخ نماست . دانیال یا به اصرار خودش دنی‌پسر خوبی بود اما از لحظه ایی که شروع کرد به ارائه ی بیش از حد خودش‌ برای من بوی شهوت پرستیش بلند شد و عین یک سرخپوست ماهر که با دود علامت میده برای من سیگنال فرستاد که رئیس تویی و ابزار ریاست هم اون چیزیه که لای پام دارم راستشو بخوایید توقع داشتم خیلی سخت تر باشه و بهتر بتونه معامله کنه اما قافیه رو تو دیت اول باخت بدم باخت. حالا که با دست‌من بازی کرده چه فرصتی‌ بهتر از الان؟!پولدار بود یعنی آرامش خوش لباس بود یعنی پرستیژ و از همه مهمتر هول بود که یعنی قدرت برای من. خیلی آروم بهش فهموندم من آدم زیر چادر برو و گرم نگیر و گوشیتو بده چک کنمو این صحبت ها نیستم و نه جواب میدم و نه جواب میخوام. اولش یکم خورد تو ذوقش ولی خب این‌کیر لعنتی وقتی راست بشه‌ این حرفا رو نمیفهمه. قرار و مدار های ازدواج در دیت های بعدی گذاشته شد و خونه و ماشینی که پشت قباله ی عروس بود نقشه ی شومم رو ضمانت کرد دیگه بود و نبود طلاق و ادامه ش برام فرقی نمیکرد اما خب‌ انقدر نامرد نیستم که ناکام به گور بفرستمش پس شب براش یک ضیافت تدارک دیدم از شامو شرابو شهوت ،یا به عبارتی مغز شکم و زیر شکم، مسیر سر راسته موفقیت. مثل تمام موارد قبلی این بزرگوارم ادعا در حد رستم و عملکرد مثل دوغ آبعلی، بدون تکون نمی شد خوردش با تکون همه جا‌ می پاشید یکم که گذشت دیدم شتر سواری دولا دولا نمیشه ویاگرا و سیلدنافیل هم نهایت بهبود چهار پنج دقیقه ایی داشت براش و من دست به دامن یک دوست قدیمی شدم،ویبراتور. پورن و ویبراتور مارو به یک نقطه ی اشتراک و سوال خیلی زیبا رسوند ‌و منو جک پات کرد نفر سوم دوست داری بیاد عین این پورن استار بکنتت؟ اما باید با سیاست و خانومانه برخورد میکردم خیلی متین و سنگین و رنگین باید بهش القا میکردم که این فکر خودته و خودت بهش اصرار داری من علاقه ندارم و برای تو انجامش میدم تازه اگه انجام بدم. اصرار و انکار های اون و من شروع شد و در نهایت ازش فرصت خواستم برای فکر کردن بیشتر اما هر ساعتی که باهم رو به رو می شدیم بعد سلام دومین جمله این بود به پیشنهادم فکر کردی؟ با حالت کلافه گی‌ گفتم خب اوکی اما کی؟ ساعت ها و روز ها بحث جواب نداد و شخص مورد نظر یافت نشد تا اینکه یک شب تو جمع دوستان دنی که برای شنا کردن اومده بودن خونه ی ما آب جواب‌ سوالات منو داد و برجستگی مطلوبم یافت شد سیروان دوست خوب شوهرم. نوشته: جو لاندو
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.